یادداشتی بر فیلم سینمایی ماشینها (AUTOMATA)
درباره کارگردان
گاب ایبانز (Gabe Ibáñez) مدیر جلوههای ویژه، نویسنده و کارگردان 46 ساله اسپانیایی است. وی فعالیتش را در سینما، از اواخر دهه 1990 میلادی و در عرصه جلوههای ویژه بصری، آغاز کرد. ایبانز سال 2006، با ساخت فیلم کوتاه «Máquina» نخستین تجربه کارگردانی خود را پشت سر گذاشت. او 3 سال بعد، با فیلم «Hierro» و سال 2014، با سینمایی «ماشینها-Autómata» بخت خود را در کارگردانی فیلمهای بلند سینمایی آزمود. جدیترین ساخته این هنرمند را میتوان همین فیلم «Autómata» بهشمار آورد. اثری که هر چند محصول مشترک اسپانیا و بلغارستان بوده و با بودجهای محدود ساخته شده، اما از لحاظ حضور بازیگران صاحبنام، همچون آنتونیو باندراس و ملانیگریفیث، قابلیت مقایسه با آثار سطح دوی هالیوود را داراست.
آنتونیو باندراس، علاوه بر ایفای نقش اول فیلم، بهعنوان یکی از سرمایهگذاران «Autómata» نیز معرفی شده است. او یکی از شناختهشدهترین بازیگران اسپانیایی شاغل در آمریکا است که به همراه همسر سابقش ملانی گریفیث، در این فیلم، حضور دارد. منابع معتبر، بودجه ساخت «Autómata» را بین 7 تا 15 میلیون دلار تخمین زدهاند؛ با این حال به نظر نمیرسد هزینه تولید این تریلر جمع و جور، بیش از 10 میلیون دلار هزینه در بر داشته باشد.
داستان فیلم (احتمال آشکار شدن بخشی از داستان فیلم وجود دارد)
فیلم سینمایی «Autómata»، روایتی از ساکنان زمین در سال 2044 میلادی است. روزگاری که افزایش طوفانهای خورشیدی، پوسته سیاره را به یک صحرای رادیواکتیویته تبدیل کرده و جمعیت کره زمین به کمتر از 21 میلیون نفر، کاهش یافته است. اختلالات جوی، باعث از بین رفتن بسیاری از سیستمهای ارتباطاتی شده و تکنولوژی، پسرفتی ناخواسته داشته است. در این روزگار، شرکت دانش بنیان «راک»، با طراحی روباتهایی متخصص، سعی در حفظ انسانهای باقی مانده در زمین دارد. این روباتها که پیلگیریم نامگذاری شدهاند، به منظور کار در مناطق خطرآفرین برای انسانها به تولید رسیدهاند. در طراحی پیلگیریمها، دو پروتکل اصولی قید شده است؛ پروتکل اول، جلوگیری از آسیب رسانی روبات به هر نوع حیات و پروتکل دوم، جلوگیری از تغییر و دستکاری روباتها توسط خود آنها یا روباتهای دیگر.
در حالیکه همه چیز عادی به نظر میرسد، دریافت دو گزارش مبنی بر نقض پروتکل، جکوکان (با نقشآفرینی آنتونیو باندراس)، کارشناس شرکت بیمه گذار روبات را مامور بررسی این اختلالات میکند. گزارش اول حاکی از حمله روبات به یک سگ خانگی و گزارش دوم، حاوی اطلاعاتی مبنی بر نقض مورد دوم پروتکل اصولی است.
جکوکان در تحقیقات خود در مییابد که روباتها در حال دستیابی به نوعی از هوش تکمیلیِ توأم با اختیار هستند. او از منطقه محافظت شده شهر خارج میشود تا در پی حل ماجرا برآید و ... .
سرکشهای بی وجدان!
سینمایی «Autómata»، نمونهای از سلسله فیلمهایی است که به بررسی آینده روابط میان انسان و روبات میپردازند. موجوداتی که بر پایه هوشمصنوعی و به دست خود انسان طراحی میشوند تا در راستای انجام وظایف تعریف شده و در حیطهای محدود، به یاری او بیایند. این هوشمصنوعی فاقد احساس، رفتهرفته و با تقلید از خلقیات انسان، اقدام به یادگیری کرده و در مسیری خارج از آنچه برایش تعریف شده گام برمیدارد؛ بعد از آن هم جنگی میان خالق و مخلوق برای اثبات برتری شکل میگیرد و غالبا روباتها پیروز این کارزارند.
مسیری را که «Autómata» سال 2014 پیمود، فیلمهای غیرطبیعی «به کارگردانی متیو لیتوایلر» و فراماشین «به کارگردانی الکس گارلند» نیز یک سال بعد پیمودند. آثاری که برخلاف «Autómata»، به پشتوانه برخورداری از دیدگاه فلسفی محکمتر، مورد توجه جهانی قرار گرفتند.
علت شکست «Autómata» چیست؟
واقعیت این است که عدم توفیق «Autómata» در مقایسه با دو فیلم دیگر، به تفاوت جهانبینی کارگردانان این سه اثر باز میگردد. در بین این سه، الکس گارلند با تکیه بر یک اصل فلسفی تایید شده در فیزیک، توانست نمره فوق العادهای از مخاطبین و منتقدان کسب کرده و حتی به جمع 5 نامزد نهایی اسکار2016 راه یابد. متیو لیتوایلرِ کمتجربه هم در فیلم سینمایی غیرطبیعی، به سراغ یک فرضیه نسبتا محکم ژاپنی رفت و به توفیقاتی هر چند اندک دست یافت.
اما کارگردان «Autómata» در حالیکه در بسیاری از سکانسها تبحر خود در طراحی فضای آخرالزمانی را با تکیه بر تجربیاتش در عرصه جلوههای ویژه به خوبی نشان داده است، اما در شاهراههای اصلی فیلم لنگ میزند. او پرسش اصلی مخاطب در مورد دلیل اصلی هوشمندی ناخودآگاه روباتها را با فرضیه تکامل داروین پاسخ میگوید. به ادعای کارگردان و بر اساس نظریه فرگشت داروین، مسیری را که انسانها از شروع میمونگونه تا پایان انسانگونه در 7 میلیون سال طی کردند، روباتها تنها در چند هفته طی میکنند. این تنها دلیل منطقی عملکرد روباتها و تخطی از پروتکل اصولی است، البته به زعم نویسنده و کارگردان!
ضعف در طراحی منطقی داستان، در حالی با نظریه فرگشت پاسخ داده میشود که طی سالیان گذشته، این نظریه بارها نقض شده است. به طور مثال سال 2009، گروهی از دانشمندان زیستشناسی دانشگاههای «کین ستیت» و «کالیفرنیا» امریکا، با اسکلتی از یک انسان اولیه و مربوط به 4میلیون سال قبل مواجه شدند که هیچ شباهتی به ساختار بدن شامپانزهها نداشت. به مواردی از این دست در مستند «گشایش رمز زندگی» به کارگردانی لاد آلن نیز به طور مفصل پراخته شده و بسیاری از دانشمندان شهیر غربی، صحت نظریه فرگشت را به چالش کشیدهاند. تعجب برانگیزترین نکته در «Autómata» استفاده ابزاری از نظریه اتوماتا فقط در حد یک نام برای فیلم است. نظریه اتوماتا یا نظریه ماشینها در علوم نظری رایانه، عبارتست از بررسی ریاضی ماشینهای محاسبهگر و سنجش توانایی آنها در حل مسائل. متاسفانه ردپای قابل اعتنایی از این تئوری در فیلم سینمایی «Autómata» به چشم نمیخورد. اگر بنیان طراحی فیلمنامه، نظریه اتوماتا میبود، میشد به این فیلم امیدوار بود، اتفاقی که البته هرگز رخ نداد.
بنابراین مشکل اصلی Autómata را میتوان ضعف کارگردان در بکارگیری صحیح مکاتب فلسفی در راستای هدف خود دانست. ورود فلسفی به حیطه سایبر ریسک بزرگی است که بعضا بزرگان سینمای جهان نیز به دلیل حساسیت بالا، از پرداختن به آن خودداری میکنند؛ چرا که در صورت پای نهادن به این معرکه، تنها با منتقدین سینما مواجه نیستند؛ بلکه پیروان مکاتب گوناگون فلسفی نیز به دیدار آنان خواهند شتافت.
در پایان، فیلمسینمایی «Autómata» را میتوان ایده بکری خواند که گروه نویسنده و کارگردان، به دلیل عدم تسلط بر مبانی فلسفه به توفیق چندانی دست نیافتند و فیلم در سطح باقی ماند. بنابراین در یک جمله میتوان گفت که داروینیسم روباتیک، حداقل در این فیلم، شکست خورد.