یادداشتی بر فیلم سینمایی فینچ(FINCH)
درباره کارگردان
میگل سپاچنیک، تهیهکننده و کارگردان 47 ساله انگلیسی است. او فعالیت خود را با استوریبورد پروژههایی مانند «مهمان زمستان» و «قطار بازی» آغاز کرد. نخستین تجربه کارگردانی او نیز مربوط به فیلم سینمایی «مردان ریپو- Repo Men» محصول 2010 میلادی است. عمده شهرت سپاچنیک مربوط به ساخت چند قسمت از سریال محبوب «بازی تاج و تخت» است. مهمترین اپیزود کارگردانی شده توسط وی نیز «نبرد حرامزادهها- battle of the bastards» است که برای او یک جایزه امی به ارمغان آورد. آخرین فعالیت سینمایی این کارگردان، فیلم سینمایی «فینچ» با نام قبلی «بایوس-bios» است. کریگ لاک در کنار ایور پاول، فیلمنامه اثر را به رشته تحریر درآوردهاند. تصویربرداری این فیلم از فوریه تا مه 2019 در نیومکزیکو انجام شده است. «فینچ-Finch» قرار بود اکتبر 2020 توسط کمپانی یونیورسال پیکچرز در سینماهای امریکا اکران شود اما با توجه به همهگیری ویروس کرونا این اتفاق چندین بار به تعویق افتاد. در نهایت حق پخش این فیلم به اپل تی وی پلاس واگذار شد و در 5 نوامبر2021 از طریق سرویس استریم اپل پلاس منتشر شد. تام هنکس، کلب لندری جونز، لورا مارتینز کانینگهام، ماری واگنمن و اسکار اویلا به ایفای نقش در این فیلم پرداختهاند.
داستان فیلم
چند سالی است که با از بین رفتن لایه ازون، زمین جولانگاه طوفانهای سهمگین خورشیدی شده است. دمای بالای 150 درجه فارنهایت و تابش کشنده فرابنفش درصد بالایی از جمعیت انسانی، حیوانی و گیاهی زمین را به نابودی کشانده است. مهندس فینچ واینبرگ یکی از بازماندگان این دوره پساآخرالزمانی است. او متخصص روباتیک است و در پناهگاهی که خودش طراحی کرده به همراه سگش گودیر روزگار میگذراند. فینچ علاوه بر گودیر یک سگ روباتیک به نام دوویی نیز دارد. فینچ و دوویی هر چند وقت یکبار برای تهیه غذا از پناهگاه خارج میشوند و به امید یافتن چیزی برای خوردن وارد ساختمانهای متروکه شهر میشوند. فینچ علاقه خاصی به گودیر دارد و از طرفی خودش به دلیل دریافت اشعه فرابنفش حال جسمانی مناسبی ندارد. بنابراین فینچ در روزهای پایانی عمرش یک روبات انساننما طراحی میکند تا با یادگیری آداب انسانی، مسئولیت نگهداری از گودیر را به عهده بگیرد. این روبات نام جف را برای خودش انتخاب میکند.
از طرف دیگر تغییر آب و هوایی شدید منطقه زندگی فینچ، آنها را مجبور به مهاجرت به سانفرانسیسکو میکند. فینچ، جف، دوویی و گودیر سوار بر خودروی غول پیکرشان عازم ایالت غربی امریکا میشوند. بحرانهایی که در طول مسیر بر گروه حادث میشود یک کلاس آموزشی برای جف است تا با خلقیات انسانی بیشتر آشنا شود. همزمان با این اتفاق وضعیت سلامتی فینچ رو به وخامت میگذارد و ... .
چالشی به نام اعتماد!
اندیشیدن به پایان عصر انسان همواره یکی از دغدغههای مهم ذهنی بشر بوده است. این دغدغه شاید از اولین صبح فرود آدم ابوالبشر روی کره خاکی متولد شده باشد. اینکه آخر قصه کجاست؟!
پاسخها به این سوال گوناگون است! تا کمتر از یک سده قبل، جوابها در دو دسته جای میگرفت. نگاه مذهبمحور، پایان انسان را پایان زندگی زمینی و آغاز عصر آخرت معرفی میکند. نگاه مقابل این نظریه نیز نابودی است؛ اینکه چون انسان با مرگ نابود میشود پس لاجرم بعد از مرگِ آخرین انسانِ روی کره زمین، اشرف مخلوقات دچار انقراض خواهد شد. پاسخی فارق از اشاره به سرنوشت ساکنین دیگر زمین؛ غیر از انسان!
اما با تولد هوش مصنوعی در 1956، چالش «پایان انسان» به یک اَبَرچالش تبدیل شده است. چرا که در این تاریخ، تولد یک بازیگر تعیین کننده معادلات و محاسبات را دچار تغییر کرده است. یک معادله دو مجهولی که با اضافه شدن کاتالیزور خودآگاهی، شمایل ترسناکی به خود گرفته است! مجهول اول این معادله که همان انسان باشد، قطعا فناپذیر است؛ بیماری، سانحه یا نهایتا کهولت سن، موجود دوپا را از پای درخواهد آورد؛ اما آیا صفر و یک و الگوریتمهای تو در تو هم دچار بیماری یا کهولت سن خواهد شد؟!
فیلم سینمایی «فینچ-Finch» روایت همین ایام است. روزهای پایانی زندگی فینچ «با نقشآفرینی تام هنکس» که آخرین یا یکی از آخرین انسانهای بازمانده روی زمین است. فینچ نماد تمام انسانهاست. او در حال انتقال قدرت به "جف" است. جف نماد تمام روباتهاست؛ تمام روباتهای خوب! انتقال قدرت بدون هیچ خشونت و خونریزی از انسان به ماشین انجام میشود. اشعه فرابنفش، گازهای سمی و گرسنگی تاثیری بر روبات ندارد؛ پس هوش مصنوعی برای برنده بودن نیاز به خشونت یا اعمال زور نخواهد داشت. قانون جنگل برنده را مشخص کرده است! بدون خورده شدن! بدون کشته شدن! و چون قویترها پیروزند پس روباتها برنده خواهند شد.
فیلم سینمایی «فینچ-Finch» کوشیده است تا در روایتی رومانتیک، تلخی شکست را با مورفین احساسات برایمان قابل هضم کند. کارگردان میخواهد بدون گرفتاری در"بحران سوگ" پذیرنده این شکست باشیم! میگل سپاچنیک و تیم نویسنده با قرار دادن مخاطب در رودربایستی اصل "اعتماد" کوشیدهاند پرسشهای احتمالی مخاطب فیلم را خنثی کنند. مصداق تله "اعتماد" در فیلم سینمایی «فینچ-Finch» بسیار هوشمندانه طراحی شده است. به روایت کارگردان، روبات دوستداشتنی -جف- با تماشا و تقلید از ارتباط میان فینچ و سگش -گودیر- مفهوم اعتماد را درمییابد یا به عبارت بهتر درک میکند. اما مشکل فیلم اینجاست که گمشده فیلم اساسا "اعتماد" نیست. در واقع آنچه باعث ایجاد یک رابطه عاطفی میان فینچ و گودیر شده "وجدان" است؛ "اعتماد" حتی در فرهنگ جوامع اخلاق محور شرقی نیز منجر به تبلور معذوریت اخلاقی "وجدان محور" نخواهد شد؛ حال آنکه در فیلم سینمایی «فینچ-Finch» ما با یک جغرافیای غربی مواجهه هستیم! در واقع همین اشتباه یا شاید سوتفاهم محاسباتی است که باعث شده تا ساخته میگل سپاچنیک از دستیابی به آنچه میتوانست باشد بازبماند.
اما در حوزه اجرا «فینچ-Finch» اثر قابل تاملی است. تام هنکس با نمایش کاراکتر فینچ یکبار دیگر ثابت کرده است که همچنان مرد تمام نشدنی سینمای امریکاست. کاراکتر تام هنکس در این فیلم بیشباهت به آنچه او سالها قبل در «دورافتاده» ارائه کرده بود نیست! در «فینچ-Finch» نیز تام به جز یک سگ و یک روبات پارتنر دیگری ندارد. با این حال شاهد یک نمایش تمام و کمال و دلچسب از آقای بازیگر هستیم. جلوههای ویژه فیلم نیز چشمنواز طراحی شده است. فیلم از اغراق تهی است و جزو معدود آثار اصطلاحا آخرالزمانی است که هیچ نشانی از خشونت در آن وجود ندارد. سکوت و موسیقی به خوبی در فیلم کارکرد دارند و دیالوگهای کوتاه و کم تعداد بر پرستیژ متفکرانه فیلم افزوده است. درمجموع با صرف وقتی در حدود دو ساعت برای تماشای این فیلم، برای چند دقیقه به فکر فرو خواهید رفت و این یعنی فیلم سینمایی «فینچ-Finch» از ارزش تماشا برخوردار است.