یادداشتی بر فیلم سینمایی زویی(ZOE) قسمت اول
قابیل، کلاغ و البته شبیهسازی!
شبیهسازی از مفاهیک بنیادی و خارقالعادهای است که پیشینهای به درازای عمر آدم ابوالبشر دارد. قابیل را باید نخستین شبیهساز بشر دانست. او با تماشای دفن یک کلاغ توسط کلاغ دیگر، یکی از استراتژیکترین سیمولاسیونهای تاریخ را انجام داد؛ قابیل با تقلید از این هنر کلاغ، پیکر هابیل را به خاک سپرد. هزاران سال بعد از قابیل، شبیهسازی پیشرفتهای متنوع و البته اسامی متعددی یافت. پس از هزاره نخست به تدریج، مدلسازی به دانشمندان در تهیه فرمولهای کلاسیک کمک شایانی کرد. بسیاری از معادلات نیوتونی مدیون قابیل است! مدیون مدلسازی و تقلید؛ عبارت لاکچریتر آن امروز، شبیهسازی یا کلونسازی نیز خوانده میشود.
قطعا هوشمصنوعی نیز مرهون شبیهسازی است. از دستگاههای بهظاهر ساده ساعتزنی تشخیص اثر انگشت بگیرید تا روباتهای انساننمای خارقالعاده؛ همه از شبیهسازی و الگوریتمهای ساده و پیچیده مرتبط با آن بهره میبرند. اما همه اینها در برابر آنچه خواهید شنید مقدمهای بیش نیست! و آن چیست؟!
کلاغ در میان حیوانات دارای یکی از بالاترین ضرایب هوشی است. میانگین حجم مغز كلاغها به نسبت كل جسمشان، بیش از نصف حجم كلی مغز است؛ این پرنده در ابتدای خلقت معلم انسان شد و بشر با برداشتی سیمولاسیونیزه از کلاغ و البته هزاران آزمون و خطای دیگر شبیه به آن، مفهوم "اشرف مخلوقات بودن" را صرف کرد؛ حالا امروز و در هزاره سوم، انسان به عنوان یک آموزگار برای هوشمصنوعی در حال شبیهسازی است! رفتار ما در غالب الگوریتمهای پیچیده برای روباتهای انساننما شبیهسازی و تعریف میشود. آیا ما نقش همان کلاغ ابتدای خلقت را برای هوشمصنوعی ایفا نمیکنیم؟ آیا تاریخ تکرار خواهد شد و هوشمصنوعی جایگاه اشرف مخلوقات را به مخاطره خواهد انداخت؟! والله اعلم... .
درباره کارگردان
دریک دورمس نویسنده و کارگردان 37 ساله امریکایی است. او از اعضای جوان و شناخته شده بنیاد فیلم ایالات متحده(AFI) بهشمار میرود. فیلم سینمایی «زویی-Zoe» به قلم ریچارد گرینبرگ، نهمین تجربه جدی دورمس در عرصه کارگردانی است. یوان مکگرگور، لئا سیدو، کریستینا آگیلرا، تئو جیمز، میراندا اتو، رشیدا جونز و متیو گری گابلر از هنرپیشههای شناختهشده حاضر در فیلم سینمایی زویی هستند. این فیلم در اوپن رود فیلمز امریکا تهیه شده است. از ساختههای قبلی دریک درموس میتوان به «برابرها-equals» و «دیوانهوار-Like Crazy» اشاره کرد. آخرین محصول این کارگردان نیز «پایانها، آغازها-Endings, Beginnings» نام دارد که به دلیل شیوع گسترده بیماری کرونا، در آوریل2020 و بدون اکران عمومی راهی VODها شد.
داستان فیلم
در آیندهای نه چندان دور، یک آزمایشگاه روابطشناسی پیشرفته، در حال تکمیل تحقیقات روی سه پروژه مهم «ماشین»، «پیوند بنسویل» و «همراهان مصنوعی» است. کول اینزلی سرپرست پروژه «همراهان مصنوعی» است و هماینک زمان تست روی نتیجه تحقیقات 15 ساله او در حوزه هوشمصنوعی فرا رسیده. زویی همکار کول و از اپراتورهای پروژه «ماشین» است. در این پروژه با بررسی روانکاوانهای که توسط هوشمصنوعی انجام میپذیرد، احتمال موفقیت رابطه عاطفی میان زوجهای داوطلب استخراج و به آنها اعلام میشود.
اما مدتی است که زویی در خود یک حس علاقه نسبت به کول احساس میکند. او برای پیشبینی شانس موفقیت رابطه عاطفی با کول، در تست «ماشین» شرکت میکند. نتیجهای که دستگاه به عنوان شانس موفقیت در رابطه به زویی اعلام میکند تعجب برانگیز است؛ «ماشین» عدد صفر را به عنوان شانس موفقیت رابطه مقابل چشمان زویی قرار میدهد!
زویی که از این اتفاق شوکه شده است، مساله را با کول در میان میگذارد و همزمان از واقعیت تلخی مطلع میشود. در واقع زویی انسان نیست؛ بلکه نسخه آزمایشی یکی از پیشرفتهترین روباتهای انساننما در پروژه «همراهان مصنوعی» کول است. احساسات زویی محصول خاطرات بارگذاری شده توسط کول روی هسته مرکزی اوست. این خاطرات باعث تشکیل یک زیرساخت عاطفی در زویی شده است؛ زیرساختی که به "احساس" منجر شده و حتی با پاکسازی خاطره نیز از بین نخواهد رفت و ... .
بحران هویت یا اپیدمی رابطه؟!
کمتر اتفاق میافتد که استاندارد همزمانی از علم و هنر در وادی سینما شکل بگیرد. به ندرت اتفاق میافتد یک مولف عالم، فیلمساز شود. آنها اگر کارگردان شوند کمکار خواهند بود! چرا که برای تشکیل یک چارچوب دراماتیک سینمایی، برای نگارش یک فیلمنامه، برای انتخاب مدیوم و دکوپاژ مناسب، ماهها مشغول تحقیق خواهند بود! ترکیب "کارگردان دانا" میشود ستارهای فروزان در تاریخ سینما؛ و البته که آسمان سینمای جهان کم ستاره است. الغرض، اینکه «بدانیم چه میسازیم»، خیلی حرف است، خیلی! اساسا فهم "فهمیدن" به ندرت اتفاق میافتد! باری...
عنصر "ارتباط" شاه کلید آثار دریک درموس است؛ یعنی نمایش آنچه بین دو متفاوت و حتی گاها دو همجنس برقرار است. دریک درموس تقریبا تمام ابعاد یک رابطه را در مدیوم سینما آزموده است؛ او حتی در مورد همجنس گرایی نیز فیلم ساخته. در «زویی» او پیگیر یک عشق شبه افلاطونی میان روبات زویی و سازندهاش کول است. «زویی» از فیزیک رابطه تا حد زیادی اجتناب کرده و به شیمی آن پرداخته است؛ دوربین دریک درموس با اینکه میتوانست آلبومی از صحنههای جنسی باشد از جنسیتزدگی حذر کرده است. حتی فاحشهخانه روباتیکی که در کار مشاهده میکنیم برای جذب اروتیک مخاطب طراحی نشده؛ آنجا یک پاسخخانه برای پرسشهای زویی در مورد عشق است.
با همه این اوصاف محترمانه، «زویی» فیلم الکن و البته متوسطی است؛ الکن بودن آن به معلومات پایین دریک درموس برمیگردد! تعداد آثار سینمایی دریک درموس دو رقمی شده اما متاسفانه نمره دانش او همچنان مردود است. آنچه ما در فیلم سینمایی زویی مشاهده میکنیم در مورد عشق و رابطه نیست؛ زویی اتفاقا در مورد "هویت" است؛ در مورد هویتی که در هوشمصنوعی، قلابی است؛ هویت زویی، یک شبیهسازی است از آنچه کول روی او آپلود کرده. اگر دریک درموس همین خط بحران هویت را بهطور کامل در فیلم پیش میگرفت «زویی» فیلم بسیار خوبی میشد. در واقع کارگردان ناخواسته مفهوم "بیهویتی" را بدون اینکه خود بداند در فیلم به نمایش درآورده است. کول به عنوان سازنده روبات زویی، یک بیهویت افسرده است؛ او نمیداند چه دوست دارد؛ او نمیداند عاشقی چیست! اما مخلوق او به معنای واقعی عاشق است. زویی بعد از ضربه عاطفیای که از کول دریافت میکند دچار بحران هویت میشود. این اتفاقا باز از همان اتفاقات مثبت فیلم است. زویی پس از ابتلا به بحران هویت و تلاش ناکام برای جذب کامل کول، به پوچگرایی مبتلا میشود! او حتی به اتانازی روی میآورد؛ آنجایی که سراغ مسئول فاحشهخانه میرود و از او درخواست میکند تا به زندگی روباتیکش پایان دهد.
دریک درموس لعنتی یک ستاره دیگر هم در انتهای فیلم کسب میکند؛ ایمان! زویی یک هوشمصنوعی است که حالا ایمان در او متبلور شده ؛ او در لحظه نابودی و در حین اتانازی پشیمان میشود؛ اینجا ایمان روباتیک متولد میشود!
ادامه دارد...