یادداشتی بر فیلم سینمایی جشن دلتنگی
درباره کارگردان
پوریا آذربایجانی، متولد سال 1360 در تهران، نویسنده و کارگردان ایرانی است. او مشق کارگردانی را در «نسل سوخته» و «مرزعه پدری» مرحوم ملاقلیپور آموخت. از جمله آثار آذربایجانی میتوان به «تجریش ناتمام» محصول 1390، «اینجا همه چیز خوب است» محصول 1392 و «اروند» محصول 1394 اشاره کرد. مشهورترین آثار او «روایتهای ناتمام» و «عاشقانهای برای سرباز وظیفه رحمت» است که جوایزی را در جشنوارههای خارجی و داخلی به همراه داشته است. سریال جنایی «نوار زرد» نیز اثر شناخته شده این کارگردان جوان در تلویزیون است. پوریا، برادر کوچکتر نگار آذربایجانی، دیگر کارگردان سینمای ایران است. «جشن دلتنگی»، آخرین ساخته سینمایی پوریا آذربایجانی، در سالی که گیشه سینمای ایران فروش 35 میلیاردی را هم تجربه کرد، تنها 209 میلیون تومان فروش داشت.
داستان فیلم (احتمال آشکار شدن بخشی از داستان فیلم وجود دارد)
جشن دلتنگی، تاثیر شبکههای اجتماعی، بالاخص اینستاگرام بر زندگی دو خانواده و دو شخص شکست خورده را روایت میکند. جهان «با نقشآفرینی محسن کیایی» سلبریتی اینستاگرامی است که به دنبال تهیه پول سفر خود به ایتالیا است. او با اعلام خبر دروغین خودکشی در پیجاش، جنجال به پا کرده است.
رضا «با نقشآفرینی بهنام تشکر»، بساز و بفروش ثروتمندی است که حالا زندگی همسر و دخترش با فضای مجازی گره خورده است. رضا از حضور گاهوبیگاه خانوادهاش در اینستا و ارسال پستهای پیاپی از جزئیات زندگی خصوصی، شاکی است.
خانواده بعدی، کاوه «با نقشآفرینی بابک حمیدیان» و لاله «با نقشآفرینی مینا ساداتی» هستند. زوج جوانی که همزمان با سرد شدن روابط عاطفی بینشان، در انتظار تولد فرزندشان هستند. کاوه کارمند شرکت نفت در جنوب کشور است و این دوری طولانی مدت در ماه، لاله را میآزارد.
ضلع دیگر جشن دلتنگی، سارا «با نقشآفرینی ساغر قناعت» است. او ملی پوش والیبال بانوان بوده و در اثر یک سانحه رانندگی ویلچرنشین شده است. او در این حادثه نامزدش را نیز از دست داده و در افسردگی شدید و بحران شخصیت به سر میبرد. او از دنبال کنندگان صفحه شخصی جهان است. جهان کسی است که او را به یاد نامزدش می اندازد.
غیبت یک پرداخت معمولی!
اساسا در سینما نپرداختن به یک پدیده اجتماعی، بهتر از بدپرداختن به آن است. بیش از پنج سال از آغاز حکمرانی اینستاگرام بر جامعه مجازی ما میگذرد. یک دانشنامه جامع، از روانشناسی این پدیده به راحتی قابل دسترسی است؛ باور کنید یک تحلیل ساده، آن قدرها هم سخت نیست. عدم وجود همین تحلیل ساده حفره اصلی فیلمنامه سطحی «جشن دلتنگی» است. حفرهای که البته در کنار کستینگ اشتباه و کارگردانی تلویزیونی، به چاه تبدیل شده است. حتی موضع کارگردان در مورد شبکههای اجتماعی ثابت نیست. در واقع برخی پلانهای فیلم ناقض برخی دیگرند.
بعضی لحظات فیلم نیز به شدت یادآور «مالاریای» پرویز شهبازی هستند. حضور ساغر قناعت، بازیگر نقش اصلی مالاریا در این فیلم، در کنار گروه نوازنده و آن فولکسواگن دوست داشتنی، نشان از علاقه وافر آذربایجانی به یکی از ضعیفترین آثار شهبازی دارد.
از طرف دیگر، فیلم پر از اشخاص و صحنههای بدون کارکرد است. از همخانههای کاراکتر جهان گرفته تا امید روحانی که ایفاگر نقش پدر بابک حمیدیان است. تنها کارکرد امید روحانی در «جشن دلتنگی» میل کردن یک بشقاب حلواست.
فیلم در برخی سکانسها به شدت از رخوت بصری رنج میبرد. ریتم کند در کنار بازی مثل همیشه پرنقص محسن کیایی، تقریبا از دقیقه سی، تماشاچی را خسته میکند. بدتر از همه اینکه داستان در «جشن دلتنگی» نه شروع میشود و نه پایان میپذیرد.
مشکل دیگر «جشن دلتنگی» دیالوگهای شعار زده در کنار شخصیتهای دمدستی است. مردان در هر دو خانواده اصلی فیلم - یعنی کاراکترهای رضا و کاوه – به طرزی کاریکاتوروار مخالف تکنولوژی معرفی میشوند. این درحالی است که فمینیسم کمرنگی هم در گوشه و کنار فیلم به چشم میخورد. سردی روابط خانوادگی ناشی از توجه بیش از حد به فضای مجازی، از دیگر مواردی است که در سطحیترین حالت ممکن به آن پرداخته شده است.
این بود جشن دلتنگی!