یادداشتی بر ده قسمت نخست سریال نهنگ آبی
سریال ایرانی «نهنگ آبی» رفتهرفته به نیمه راه خود نزدیک میشود و با انتشار قسمت یازدهم، وارد یک سوم میانی- حداقل از فصل نخست- خود شده است. به این بهانه نگاهی خواهیم داشت به مسیری که سریال در ده قسمت نخست طی کرده است.
داستان به کجا رسید؟
آرمین، دانشجوی امنیت شبکه مقطع کارشناسی ارشد، پس از آشنایی با ژاله در تالار گفتوگوی سایت کتابخوانی، به یک شرکت بزرگ هولدینگ وصل شده و جهت تصدی امور شبکه دعوت به کار میشود. وی در این مسیر با آناهیتا – همکار و همخانه ژاله – نیز آشنا میشود. آناهیتا نامزد مدیر حسابرسی شرکت - بهمن - است. آناهیتا به آرمین پیشنهاد هک سیستم کامپیوتری بهمن را میدهد. البته کمی بعد مشخص میشود که سیستم مورد نفوذ قرار گرفته مربوط به بهمن نبوده و متعلق به یکی از اعضای هیئت مدیره شرکت به نام نادر است. داستان هک خیلی زود لو رفته و آرمین و آناهیتا برای سرپوش گذاشتن روی قضیه به خانه نادر میروند. در این دیدار مروارید - همسر نادر- از استعداد آرمین خوشش آمده و پیشنهاد میدهد برای او و در سطحی بالاتر مشغول به کار شود. او از آرمین برای باز پس گیری اطلاعات به سرقت رفته سیستم نادر، تضمین میگیرد.
در همین اثناء، شخص اصلی هیئت مدیره شرکت - پرویز - از هک سیستم نادر با خبر شده و فردی به نام مهرداد را مامور تعقیب آناهیتا و آرمین میکند. کمی بعد، مهرداد در درگیری با آرمین کشته شده و جسدش توسط وی به اعماق رودخانهای در خارج شهر منتقل میشود.
خالقی «با نقش آفرینی فرهاد آئیش» یکی از اعضای هیات مدیره است که مخالف تخلفات شرکت در زمینه برج سازیهاست. او قصد افشاگری علیه شرکت دارد و نفوذ به سیستم او ماموریت بعدی آرمین است. آرمین با نفوذ به سیستم خالقی، تعدادی از فیلمها و تصاویر شخصی او را سرقت و سپس منتشر کرده و به این ترتیب خالقی از پازل بازی خارج میشود. در اثر این اتفاق، همسر خالقی - خواهر بهمن - خودکشی کرده و دخترشان نیز در بیمارستان روانی بستری میشود. اما خالقی از بهمن میخواهد با مدارکی که دارد علیه شرکت اقدام به افشاگری کند.
پرویز که از هوش و زکاوت آرمین خوشش آمده به او پیشنهاد حضور در هیات مدیره شرکت را میدهد و ...
حفره، منطق، درام!
در مطلبی که تحت عنوان «یادداشتی بر قسمت اول سریال نهنگ آبی» در همین سایت منتشر شد، پیش بینی شده بود که ترکیب یک کارگردان قصهگو به عنوان کارگردان، یعنی فریدون جیرانی و یک کارگردان موقعیت محور به عنوان نویسنده یعنی بهرام توکلی، ترکیب موازنه شدهای برای ساخت یک سریال نیست. شاید این ترکیب در یک فیلم سینمایی قابل بحث باشد اما در یک سریال اینگونه نیست؛ چرا که سناریو شاه کلید سریال است. فیلمنامه، جولانگاه چراها، چگونهها و چطورهاست؛ باید اینگونه باشد. فیلمنامه سریال نیاز به شخصیتپردازی دارد. مخاطب باید به یک شناخت نسبی از کاراکترها برسد تا همراه اثر بماند و متاسفانه سریال نهنگ آبی، با وجود بهرهمندی از نامهای شناخته شده در کستینگ خود، به دلیل ضعفهایی که در سناریو و شخصیتپردازی دارد، توان همراهی بلند مدت تماشاگر را از دست میدهد.
بیش از ده قسمت از یک سریال سی قسمتی - طبق اعلام اولیه سازندگان - گذشته و بعد از سپری شدن ماهها، هنوز بیننده، شخصیت نخست سریال را نمیشناسد. آرمین مشرقی؛ دانشجوی امنیت شبکه! در معرفی شخصیتهای سریال، پیش از شروع پخش، آرمین مشرقی به عنوان دانشجو معرفی شده اما بعد از گذشت بیش از ده قسمت، ما به جز یک خاطره جانبی، از دانشجو بودن او چیزی ندیدهایم. اگر انقدر دانشجو بودن مهم است که در معرفی سریال به آن تاکید شده، پس کجاست؟ چرا به عنوان یک هکر معرفی نشد؟!
ضعف دیگر، سیر غیرمعقول و غیرمنطقی کاراکترهاست. آرمین یک جوان درونگراست. از افراد حقیقی در جامعه و از حضور در جامعه گریزان است. حتی در ارتباط برقرار کردن نیز مشکل دارد، اما همین آدم پایان قسمت دوم، یک نفر را در زیرزمین خانهشان با اسکوتر به قتل میرساند، جسدش را در گلیمی پیچیده و در بیرون شهر رها میکند. او بعضی مواقع آنقدر باهوش میشود که در کسری از دقیقه سیستمها را هک میکند و آنقدر آرسن لوپن میشود که در ازای تحویل یک هارد اطلاعات، یک ساختمان در جردن طلب میکند؛ اما همزمان انقدر ساده لوح است که هنگام سرقت چند پرونده از اتاق بایگانی، حواسش به دوربینهای مداربستهای که دزدی او را ضبط میکنند نیست!
این عدم شخصیتپردازی در مورد تمام کاراکترها وجود دارد و باعث شده این حس به مخاطب دست دهد که انگار از اواسط قسمتهای سریال پیگیر ماجرا شده؛ مخاطب گنگ شده است. نویسنده سعی داشته با تزریق نریشن، تاثیر عدمشخصیت پردازی را کمرنگ کند اما موفق عمل نکرده است. بیان ضعیف ساعد سهیلی در کنار بازی عاشق پیشه گونهاش، به نریشن نیز جفا کرده است.
متاسفانه منطق دراماتیک نیز در خط کلی داستان کمرنگ به نظر میرسد. باور اینکه یک شرکت مافیایی عریض و طویل، با آن همه سرمایه، جوان آس و پاسی مثل آرمین را به عنوان مسئول امنیت شبکه، آنهم به صرف یک هک ساده انتخاب کند سخت است. سختتر از آن، باور پیشنهاد عضویت همین شخص در هیئت مدیره شرکت است! کاشتهای دراماتیک نیز غالبا سطح پایین طرح ریزی شدهاند؛ به عنوان مثال، سکانس مهمی مانند بازیابی فیلمهای پاک شده از سیستم مداربسته؛ در این سکانس همه به دنبال این هستند که ببینند ژاله و یا مروارید با چه کسی در اتاق بودهاند! در حالیکه قائدتا برای بهمن باید مسئله اصلی، پروندههای گم شده باشد و تعلل او در بازیابی فیلمهای گمشده غیرمنطقی به نظر میرسد.
دست پایین فرض شدن مخاطب هم در برخی سکانسها آزاردهنده شده است. یکی از شاخصترین آنها مربوط به سکانس سرقت گوشی نادر توسط آناهیتا و هک آن توسط آرمین است. در طول سریال، نادر را گوشی به دست نمیبینیم، اما به طور معجزه آسایی در قرار با آناهیتا، او گوشی به دست وارد کافی شاپ شده و اتفاقا آنرا روی میز جا میگذارد. آرمین هم در کسری از دقیقه، قفل گوشی گرانقیمت نادر را گشوده و عملیات ادامه مییابد. متاسفانه اینگونه سکانسهای بیمنطق در نهنگ آبی کم نیستند.
نهنگ آبی در بعد اطلاعات فنی نیز پارا از دایره واژگان ویکیپدیا فراتر نمیگذارد. مفاهیمی مثل هک، امنیت شبکه، دارکوب و ... حداقل تا قسمت دهم سریال، در نازلترین سطح ممکن از تعاریف بکار برده میشوند. حتی بازی نهنگ آبی که اسم سریال از آن وام گرفته شده، به غیر از یکی دو پلان، هنوز کاربردی نداشته است.
در مجموع باید گفت سریال نهنگ آبی، با توجه به پتانسیلی که در تیم تولید داشته است به هیچ وجه نتوانسته انتظارات را برآورده کند و ادامه این روند نیز ناامید کننده خواهد بود. با این حال هنوز میتوان با کورسوی امید باقی مانده، چند قسمت دیگر نیز به امید یک شگفتانه، به تماشا نشست.