ترس ایرانی، گمگشته ژانر وحشت
برادر ناتنی!
سینمای سایبری در دنیا، معمولا ترکیبی از دو یا چند ژانر مختلف است. فیلمهایی که به هوشمصنوعی و صفآرایی آن در مقابل انسان میپردازند، همواره از یک خط دراماتیک دلهرهآور، برگرفته از ژانر وحشت برخوردارند. در مقاله گذشته با عنوان «ژانر، گمگشته سینمای ایران، سایبر گمگشته ژانر» به بررسی سینمای سایبری در آثار نمایشی کشورمان پرداختیم. در این مقاله قصد داریم به بررسی یکی از مهمترین مکملهای سینمای سایبری، یعنی ژانر وحشت در سینمای ایران بپردازیم.
"ژانر" از مفاهیمی است که هیچگاه به درستی در سینمای ما تعریف نشده؛ همانند غالب آن مفاهیمی که از مدرنیته وارد میشوند و سالها بعد تازه به فکر تعریف و معادلسازی بومی آن میافتیم. از نمونههای دمدستی و در حد معادلسازی لغوی گرفته تا شرح یا به عبارت بهتر، برگردانِ مفاهیم انتزاعی؛ یعنی از پیتزا-کشلقمه تا ژانر-گونه! کیفیت برگردان لغوی را میتوان نادیده گرفت یا نهایتا در جوک و فکاهی به آن تاخت؛ اما ابتر ماندن مفهوم یک «تعریف انتزاعی» از مهمترین صنعت فرهنگی حال حاضر دنیا، آنهم در کشاکش دههها، مرثیه سوزناکی است؛ و ژانر از گریزهای اشکبار این مرثیه. گوشهنشینِ این گریز اما وحشت است، ژانر وحشت! فیلم ترسناک! صد وچهل سال از تولد این ژانر(بخوانید گونه!) گذشت و اواسط صده دوم عمر را میپیماید، اما هنوز سینمای ایران در تولد و تربیت یک فیلم ترسناک فاخر، عقیم مینمایاند! دلیل اما همان مرثیه است هنوز، وقتی تعریفی از "ترس بومی" نداریم. مفهوم "ترس" برخلاف مفهوم "نگرانی" یک بُعد قدرتمند بومی-فرهنگی هم دارد؛ بُعدی که سینمای ما هنوز آنرا نشناخته است. نگرانی اما اینگونه نیست! نگرانی مفهومی عام است؛ امروز نگرانی یک چینی ویروس جدید کروناست، نگرانی امریکایی و روسی و ایرانی هم همین طور! اما ترس سینمای چینی، ترس سینمای امریکایی و ترس سینمای ایرانی ذاتا متفاوت است؛ تزریق ترس ایرانی در یک فیلم وطنی، به فیلم ترسناک خوب ایرانی تبدیل میشود. ترسی که ریشهاش در باورها و البته ادبیات کهن هر تمدنی نهفته است؛ این ریشه در پیوند با درخت سینما، باید در ساقه قوام پیدا کند؛ ساقه همان جائیست که تعاریف نهفتهاند تا کمی بالاتر، شاخه شاخهی ژانرها جوانه بزنند.

ژانر وحشت در سینمای ما در سالهای آغازین دهه چهل شمسی و در آثار ساموئل خاچیکیان آزموده شد. ترکیب فیلمفارسی و المانهای ترسناک وارداتی که غالبا تحت تاثیر آثار هیچکاک نیز قرار داشتند به نتیجه قابل دفاعی برای تماشاگران آثار ساموئل نیانجامید. این آزمون و خطای شکست خورده تا سال 1365 و «طلسم» داریوش فرهنگ مسکوت ماند. هر چند «طلسم» داریوش فرهنگ هم نتوانست طلسم فیلم ترسناک ناموفق ایرانی را باطل کند. فضاسازی لوکیشن اصلی این فیلم برای تماشاگری که روزهای دلهرهآور جنگ تحمیلی را سپری میکرد به یک فانتزی بیشتر شبیه بود تا ترس.
سال 1369 اما یکبار برای همیشه آنچه میبایست میشد شد و «شب بیست و نهم» حمید رخشانی موفق شد تماشاگر ایرانی را، ایرانی بترساند. این فیلم ترسناک ایرانی، از همه آنچه برای ایجاد یک ترس بومی لازم بود بهرهمند بود. تاریکی، شب، کوچههای باریک، زیرزمین و پشتبام، بلا و البته خرافه. چینش دراماتیک رخشانی از لحظه تولد یک نوزاد دختر تا ازدواج و ابتلای او به یک فوبیای برخواسته از خرافه به خوبی بیننده ایرانی را میخکوب کرد. برگ برنده روایت رخشانی، جدای از دکوپاژ و دوربین درست فیلم، پایانبندی منطقی و تا حدی روانشناسانه او بود. کارگردان به یک باور ماورائی که در طول فیلم نیز به خوبی پرورانده شده بود، یک پاسخ معقول در مختصات درام داد. مسیری که البته دیگر مشابه آن در سینمای ما به این درستی پیموده نشد.

پس از قریب یک دهه سکوت ژانر وحشت در سینمای ایران، از اواخر دهه هفتاد، همزمان با گسترش مدرنیته و شکلگیری طبقه متوسط در جامعه، اتفاقات تازهای در این گونه سینمایی شکل گرفت. افزایش ترجمه کتب روانشناسی غربی و دسترسی سینماگران به آن، تب سینمای روانشناسانه و ترکیب آن با سینمای وحشت را حرارت بخشید. خروجی آن در حوزه متفکرانه به «اثیری» محمدعلی سجادی و «اقلیما» محمد مهدی عسگرپور و درحوزه اسلشر و تا حدودی اگزجره به «قرمز» و «پارک وی» فریدون جیرانی منجر شد. پاشنه آشیل این آثار نیز کمبود المان "ترس" از نوع ایرانی آن بود. این آثار بیش از آنکه مخاطب را بترساند، "نگران" میکرد. حتی مقام مقایسه نیز آثاری را که در تعریف ترس یا وحشت فیلم، یک نگاه بومی داشتهاند موفقتر از نمونههای فاقد این المان نشان میدهد. این فیلمها جدا از جدول فروش و فارغ از رتبه ریالی، بیشتر هم دیده شدهاند. «خوابگاه دختران» محمد حسین لطیفی که -تا اواسط فیلم- در ژانر وحشت میگنجید از همین نمونه است. در سالهای اخیر نیز «ماهی و گربه» شهرام مکری و «اژدها وارد میشود» مانی حقیقی از فاکتور خرافه و ترس بومی برخوردار بودند و جدا از نظرات مثبت و منفی منتقدان، دیده شدند.
واقعیت این است که تماشاگران حرفهای ژانر وحشت در ایران، سالهاست که با کالکشن تبر، جیغ و جنگیر خاطره دارند و تکرارِ ولو با کیفیت این موقعیتها در سینمای کشورمان، برای آنان جذابیت خاصی به همراه نخواهد داشت. ژانر وحشت در ایران نیاز به یک بازتعریف دقیق محتوایی دارد تا چارچوب شکیل و البته استاندارد خود را پیدا کند. از یاد نبریم که «شب بیست ونهم» فیلم پیچیدهای نبود؛ هرچند انگار قرار است که دیگر هرگز تکرار نشود!