ترامپ میتواند امریکا را وارد مذاکره تسلیحاتی کند
به گزارش کارگروه بین الملل سایبربان؛ به نقل از واشنگتن پست، این نوشتار به انعکاس دیدگاههای اسکات ملکامسن (Scott Malcomson)، از اعضای ارشد برنامه امنیت بینالمللی در بنیاد امریکای نوین و نویسنده «Splinternet» میپردازد.
زمانی که وزیر دفاع امریکا، جیمز متیس، با تأکید بر اینکه «اکنون نه تروریسم، بلکه رقابت راهبردی بین دولتها به نگرانی اصلی در حوزه امنیت ملی امریکا تبدیل شده است»، از راهبرد جدید دفاع ملی خبر داد، مضمونی را تثبیت کرد که در سایر سیاستهای امنیتی مطرحشده توسط دولت ترامپ، نمود برجستهای داشته است.
دولت، راهبرد هستهای و تهدیدات مربوط به آن را – بهویژه تهدیدات سایبری- در کانون دکترین نوظهور «قدرت بزرگ» جای میدهد. اگرچه واشنگتن در حال حاضر ایده جنگ سرد جدید با روسیه را پذیرفته است، بهخصوص به دلیل عملیاتهای اطلاعاتی روسیه که با بهرهگیری از فضای سایبر تقویت شده است، چرخش قدرت بزرگ نشان میدهد که با تمام احوال، زمان آن فرا رسیده است که با مسکو درباره تسلیحات سایبری و هستهای مذاکره کرد.
درست است، روابط میان امریکا و روسیه در حال حاضر نامناسب و رو به وخامت است، اما مذاکرات تسلیحاتی اغلب در بدترین حالت اتفاق میافتد. در سال 1983، رونالد ریگان با کافر نامیدن شهروندان شوروی، دوره جدید و پرباری از مذاکرات تسلیحاتی را رقم زد. او گفته بود: «برای نجات همه کسانی که در آن تاریکی استبداد زندگی میکنند، دعا کنید- دعا کنید که آنها نیز لذت خداشناسی را کشف کنند.» سخن ریگان، آن زمان نیز به اندازه حالا عجیب به نظر میرسید.
این مطلب نیز درست است که مذاکرات جهانی درباره سایبر، بهطورکلی خوب پیش نمیرود. گروه کارشناسان دولتی امنیت اطلاعات سازمان ملل که از سال 2010 به رایزنی درباره هنجارهای سایبری مشغول است، تابستان گذشته به تلخی از هم فروپاشید. نماینده امریکا خشمگینانه اظهار داشت که تعدادی از همتایان رسمی او «گمان میکنند آزاد هستند تا برای دستیابی به اهداف سیاسی خود، بدون آنکه هیچ حدومرز یا مانعی بر سر راه اقدامات آنها باشد، در فضای سایبر دستبهکار شوند یا از آن بهره گیرند. این دیدگاه، خطرناک و غیرقابلدفاع است.»
بله، زمانی که ترامپ در پی دیدار با ولادیمیر پوتین در جولای 2017، پیشنهاد راهاندازی «واحد نفوذناپذیر امنیت سایبری» امریکا- روسیه را مطرح کرد و بعد که با تمسخر گسترده روبرو شد فوراً آن را پس گرفت، احمق به نظر رسید. اما پیشنهاد او لزوماً قابل چشمپوشی نبود. مذاکرات جهانی درباره سایبر به این سمت رفته است که زمینههای مشترک میان کشورهای کوچک و بزرگ را جستجو کند و پرسش محوری رقابت راهبردی را به زمان دوری واگذار کرده است که حداقل هماهنگی بین کشورها شکل گرفته باشد و بتوان در جلسات آینده دور درباره آن گفتگو کرد. شاید زمان آن فرا رسیده باشد که تلسکوپ را بچرخانیم.
قدرتهای بزرگ اتمی که قدرتهای بزرگ سایبری نیز به شمار میروند، در حال حاضر تسلیحات هستهای خود را در دو سطح راهبردی و تاکتیکی ارتقا میدهند و هر یک نگران است که دیگران ممکن است در حال انجام دادن چه کاری باشند. این تسلیحات وابستگی فزایندهای به سایبر دارند- محافظت و کنترل آنها حتی به شبکههای بسیار پیشرفته الکترونیکی نیاز دارد – و این وابستگی، آسیبپذیریهایی را در پی خواهد داشت و احتمال نفوذ و بیاعتمادی را بالا میبرد. بااینحال، اعتماد عاملی کلیدی در ثبات هستهای به شمار میرود: اعتماد به کنترل دشمنان بر تسلیحات خود آنها، و اعتماد به خود ما. سایبر این اعتماد را کمرنگ کرده است و بدون مذاکرات راهبردی درباره سایبر، بررسی راه بازسازی این اعتماد دشوار است.
زمینههای مشترک برای چنین مذاکراتی، فنی یا حتی سایبری نیست- راهبردی است. نویسندگان سند سیاستی «بررسی وضعیت هستهای (NPR)» که در پنتاگون به رشته تحریر درآمد و در اوایل ژانویه افشا شد، مینویسند «امریکا به کاهش تعداد و حیطه نفوذ تسلیحات اتمی ادامه داده است، دیگران از جمله روسیه و چین، در جهت عکس گام برداشتهاند. آنها انواع جدیدی از قابلیتهای اتمی را به تسلیحات خود اضافه کردهاند، حیطه نفوذ نیروی هستهای را در طرحها و راهبردهای خود افزایش دادهاند و از جمله در فضای بیرونی و فضای سایبری، درگیر رفتارهای تهاجمی فزاینده شدهاند.»
پیشنویس سند بررسی وضعیت هستهای از چند قدرت اتمی دیگر نام میبرد و به تروریسم اشاره میکند، اما تأکید اساسی روی امریکا، روسیه و چین است. اصطلاح «قدرتهای بزرگ» بهطور مکرر در متن دیده میشود و ظاهراً فقط به این سه کشور اشاره میکند. این امر با راهبرد امنیت ملی دولت امریکا که دسامبر گذشته منتشر شد مطابقت دارد. در آن راهبرد آمده است که «رقابت ابرقدرتها که بهعنوان پدیدهای متعلق به قرن گذشته کنار گذاشته بود، دوباره بازگشت. چین و روسیه دوباره تلاش کردند نفوذ خود را به رخ بکشند.» مفهوم سهضلعی قدرت بزرگ به راهبرد امنیت ملی امریکا، سند بررسی وضعیت هستهای و راهبرد دفاع ملی روح بخشیده و ساختار آن را شکل میدهد.
این ایده قدیمی به نظر میرسد اما عمدتاً ایده جدیدی است. دولتهای چهار رئیسجمهور قبلی، به شیوههای متنوع مخصوص به خود، قوس تاریخی را در نظر داشتند و مشاهده میکردند که نظام دولتی در حال تبدیل شدن به چیز بهتری است، حتی اگر امریکا برای مدت طولانی، قدرت سرآمد (هژمون) باشد. پیشینیان آنها در دوران جنگ سرد، مطمئناً درگیر سیاست زورمدارانه قدرتهای بزرگ بودند اما این درگیری در بافت دوقطبی نظامی و ایدئولوژیک، تحت محدودیت تازهای به نام تروریسم هستهای شکل میگرفت.
جهان از زمان جنگ جهانی دوم، قبل از دستیابی به بمب، نظام ابرقدرتی حقیقتاً چندقطبی را به خود ندیده است. جالب اینکه در پیشنویس بررسی وضعیت هستهای تأکید شده است که علت احتمالی اینکه از سال 1945 جنگ علنی بین ابرقدرتها درنگرفته است، به وجود نیروهای راهبردی هستهای بازمیگردد: «نیروهای غیرهستهای نیز نقش بازدارندگی اساسی را ایفا میکند اما اثرات بازدارندگی آن، قابل توجه نیست- تجربه بازدارندگیهای متعارف گذشته حاکی از این امر است. تا پیش از ظهور بازدارندگی هستهای، بازدارندگیهای متعارف گذشته در پیشگیری از جنگ ابرقدرتها مقطعی بوده و شکستهای فاجعهآمیزی را تجربه کرده است.» حمایت سند بررسی وضعیت هستهای از تسلیحات اتمی «کمبهره» (یعنی نیمه فاجعهآمیز) نیز در قالب بخشی از بازدارندگی به تصویر کشیده شده است. استدلال این ابرقدرت، دستکم صلح را در ذهن دارد.
تمرکز جدی دولت ترامپ روی روسیه و چین بهعنوان رقبای ابرقدرت ممکن است درست باشد یا نباشد. در راهبرد امنیت ملی، به هند (حدود یکچهارم جمعیت جهان) نگاهی اجمالی شده است، از ژاپن (سومین اقتصاد بزرگ جهان) و برزیل، شبحی دیده میشود و اروپا همچون مجموعه مبهمی از امیرنشینهایی به نظر میرسد که به آموزش نیاز دارد. اما گروه سهنفره قدرتهای بزرگ میتواند واقعیت خود را بسازد، و باید بگوییم که نه روسیه و نه چین احتمالاً بدشان نمیآید که از سوی هژمون، ابرقدرت نامیده شوند. میتوان چنین استدلال کرد که دستاوردهای هستهای این کشورها اساساً با همین نیت صورت گرفته است.
روسیه و چین، اکنون که به این جایگاه رسیدهاند دوست دارند که به تثبیت وضعیت خود پرداخته و همزمان جلوی ظهور رقبای بیشتر را بگیرند. بنابراین هر یک از کشورهای حاضر در گروه سهنفره ترامپ این انگیزه را دارد که هم برای بازدارندگی متقابل و هم به منظور کنترل هزینه و ریسک نوسازی هستهای، از ثبات سامانههای هستهای دیگران و همچنین خود، اطمینان حاصل کند. این گروه سهنفره همچنین در پی آن است که جلوی تهاجم سایبری قدرتهای ضعیفتر را بگیرد و اقدامات هستهای آنها را دشوارتر سازد.
به نظر میرسید این امر به توافق ابرقدرتها درباره عدم تهاجم سایبری به سامانههای راهبردی هستهای منتهی شود. حتی ممکن است به همرسانی اطلاعات تهدید نیز ختم شود زیرا حمله سایبر به یک سامانه اصلی هستهای ممکن است به سوءتفاهم منجر شود مگر آنکه اطلاعات مربوط به آن تااندازهای با دو ابرقدرت دیگر به اشتراک گذاشته شود.
آنطور که اریکا بورگارد (Erica Borghard) و شاون لونرگان (Shawn Lonergan)، پژوهشگران موسسه Army Cyber اخیراً از روی خیرخواهی عنوان کردند، مذاکرات تسلیحات سایبری، از دیدگاه فنی، بسیار دشوار است. اما این مسئله فقط برای چند قدرت بزرگ مطرح است که برای محافظت از امنیت ظرفیتهای اصلی بازدارندگی هستهای خود و متعاقباً حفظ قدرت خود، به توافق متقابل رسیدهاند. با طرح این مسئله، چالشهای فنی نباید حل نشدنی باشد.
چنین پیمان و توافقی همچنین موقعیت بسیار سؤالانگیزی را مستحکم میکند: توافق طرفین برای کمک به ایمنسازی سامانههای یکدیگر، آسیبپذیری نسبی کشورهای خارج از این توافق را بالا میبرد. اما ابرقدرتها مایلند این کار را بکنند. و با در نظر گرفتن اینکه امریکا نیز ظاهراً در مسابقه تسلیحاتی به روسیه و چین پیوسته است، جایگزینهای احتمالی بدتر به نظر میرسد.