یادداشتی بر فیلم سینمایی چپی (CHAPPIE)
درباره کارگردان
نیل بلومکمپ، نویسنده و کارگردان 38 ساله اهل افریقای جنوبی است. وی در آغاز جوانی به کانادا مهاجرت کرد و در مدرسه فیلم ونکوور، به تحصیل پرداخت. علاقه وافر نیل بلومکمپ به فعالیت در زمینه جلوههای ویژه بصری، منجر به همکاری او با کمپانی بانجی شد و تعدادی فیلم کوتاه برای این شرکت ساخت.
قطع همکاری با کمپانی بانجی به آشنایی بلومکمپ با سازنده «ارباب حلقهها»، یعنی پیتر جکسون انجامید. جکسون تهیه نخستین فیلمسینمایی بلومکمپ، با نام «منطقه 9» را عهدهدار شد. این فیلم سال 2009 تولید شد و تحسین بسیاری از منتقدین سینما را به همراه داشت. بلومکمپ این مسیر را سال 2013 با فیلم «Elysium» و سال 2015 با «Chappie» ادامه داد. این فیلم با فروشی معادل 102 میلیون دلار در گیشه به موفقیت رسید؛ اما از لحاظ هنری نتوانست تحسینهای «منطقه 9» را برای کارگردان تکرار کند.
داستان فیلم (احتمال آشکار شدن بخشی از داستان فیلم وجود دارد)
فیلم سینمایی چپی، روایت روزهای پرجرم و جنایت پایتخت افریقای جنوبی در سال 2016 میلادی است. پلیس شهر ژوهانسبورگ که توانایی برقراری نظم و امنیت را به تنهایی در خود نمیبیند، دست به دامان دئون ویلسون (با نقشآفرینی Dev Patel) طراح جوان یکی از شرکتهای تحقیقاتی تولید سلاح میشود. روباتهای انساننمای دئون، برای کمک به پلیس طراحی و بکار گرفته میشوند.
مدت کوتاهی بعد از استقرار پیشاهنگان (اصطلاحی است در فیلم که به روباتها اطلاق میشود) آمار جنایت کاهش یافته و امنیت نسبی در شهر برقرار میشود. اما دئون همچنان تحقیقاتش را به منظور ارتقای هوشمصنوعی روباتها ادامه داده و پس از تلاشی 944 روزه موفق میشود قدرت اختیار و یادگیری را در نسخه جدید پردازنده روباتها بگنجاند.
از آنجاییکه ارتقای روباتها برای شرکت تولیدکننده، مستلزم تحمیل هزینه است و از طرفی پلیس نیز از نسخه قبلی پیشاهنگان رضایت دارد، مدیر شرکت از کشف جدید دئون استقبال نکرده و دست رد به سینه او میزند.
اما دئون که از اختراع خود بسیار شگفتزده شده است، پردازنده جدید را مخفیانه، روی بدنه یکی از روباتهای اسقاطی بارگذاری میکند؛ در حین انجام عملیات تست، دئون و روبات جدید توسط گروهی از خلافکاران ژوهانسبورگ ربوده میشوند. سارقین، روبات جدید را چپی نامگذاری کرده و تلاش میکنند آنرا به منظور انجام سرقت مسلحانه آموزش دهند.
از طرف دیگر، یکی از همکاران دئون، که متوجه دستیابی او به چنین پیشرفتی شده و محصولاتش را مانعی برای تولید روبات غولپیکر خود میبیند، دستبکار شده و ... .
نه چپی، نه راستی، حد وسط!
فیلم سینمایی چپی را میتوان به عنوان حد واسطی در حوزه سینمای سایبری دستهبندی کرد؛ فیلمی که علاوه بر برخورداری از فضایی اکشن، به زیرلایه فلسفی خود نیز وفادار مانده است؛ یعنی کارگردان، هم نیمنگاهی به گیشه داشته و هم خواسته تا حدودی نظر منتقدان سینمایی را جلب کند.
به زعم نگارنده، نیل بلومکمپ، که علاوه بر کارگردانی در تیم فیلمنامه هم حضور داشته، به جز یک اشتباه، تمام مسیر را درست طی کرده است. اما این یک غلط در برگه امتحانی او، اشتباهی یک نمرهای نیست و ماحصل کار او را از اثری شاخص به نمونهای متوسط تقلیل داده است.
اما اشتباه نیل بلومکمپ کجاست؟
اگر شما هم بیننده فیلم چپی بوده باشید، احتمالا با من هم نظر هستید که با وجود حضور چهار شخصیت اصلی انسانی در فیلم، پس از تماشای چپی، شناختی از هیچ کدامشان پیدا نمیکنیم. یعنی دئون و وینسنت، بهعنوان دو متخصص هوشمصنوعی و نینجا و یولاندی به عنوان دو تبهکار، هیچ پیشزمینهای از خود به مخاطب نمیدهند تا بیننده دلیل اتفاقات بعضا متناقض داستان را باور کند. به عنوان مثال، تماشاگر فیلم هیچگاه دلیل مهربانی کاراکتر یولاندی را، علیرغم همراهیاش با دو تبهکار بیرحم درنمییابد. این عدم شخصیتپردازی در فیلمنامه، آسیب مهلکی به فیلم وارد کرده و چپی را با وجود بهرهمندی از جلوههای ویژه و موسیقی بسیارخوب، کارگردانی و ایفای نقش قابل قبول گروه بازیگران، به اثری متوسط تنزل داده است.
اما از نگاه محتوایی، کارگردان برای بیان عقایدش پلتفرم مناسبی طراحی کرده است. روبات چپی در فیلم، نماد اعتراض به بیاخلاقیهای انسانی است. نیل بلومکمپ که سالهای ابتدایی عمرش را، در سرزمینهای به یادگار مانده از دوران آپارتاید سپری کرده است، به دروغ، ستم، تمسخر، کشتار و ... در جامعه میتازد. او چپی را نمادی از انسان تازه متولد شده میداند؛ با این تفاوت که این موجود انساننما، با بهرهگیری از خصوصیات علم مدرن، پروسه یادگیری را با سرعت سرسامآوری می گذراند. چپی، در مدت پنج روزی که در فیلم حضور دارد، متولد میشود، هنر را تجربه میکند، با مفهوم محبت و مادری آشنا میشود، اخلاقیات را تجربه میکند و در برههای، بزهکاری را پشتسر میگذارد.
نکته جالبی که در چپی وجود دارد و در فیلمسینمایی «Transcendence» نیز به چشم میخورد، تعریف جایگاه روح انسان در مغز و معرفی اینترنت به عنوان مرجع علوم است. به اعتقاد کارگردان و در مختصات فیلم، رجعت انسان یا هر موجودی، فارغ از اینکه دستساز او باشد یا نه، با تبدیل سیگنالهای ذهنی به کدهای دیجیتال و بارگذاری روی اندام جدید قابل انجام است.
نکته دیگری که در گفتوگوهای میان چپی و خالقش -یعنی دئون- به چشم میخورد، طرح سوالهای فلسفی است؛ سوالهایی از جنس اینکه «چرا مرگ سرنوشت مخلوقات است و نقش رحمت خدا کجاست؟». البته پاسخی که کارگردان به این پرسشها میدهد، در همان فضای تخیل باقی میماند و بلومکمپ با این تکنیک، اعتقادات خود را در معرض قضاوت بیننده قرار میدهد. در مجموع، چپی را میتوان جزء آثار علمی-تخیلی و البته فلسفی قابل تامل سال 2015 به شمار آورد؛ فارغ از اینکه مسیر ترسیمی کارگردان، چقدر با اعتقادات ما سازگار بوده باشد.