یادداشتی بر فیلم سینمایی هوش مصنوعی(.A.I)
جغرافیای مشکوک!
فرآیند خودآگاهی در هوش مصنوعی غالبا با نگاهی محتاطانه و اغلب با نگرشی منفی و حتی خشونتآمیز مورد قضاوت گرفته است. نگاهی به آمار فیلمهای سینمایی تولید شده با موضوع هوشمصنوعی یک برآورد مناسب پیرامون این نگرش ارائه میکند. در یک بررسی ساده کاملا واضح است که تعدد آثار تولیدی با دیدگاه منفی از یک برتری قابل توجه نسبت به تولیدات با نگاه تدافعی برخوردارند. نکته جالب اینجاست که از فاصله سال 2000 میلادی تا پایان دهه دوم قرن بیست و یک، گذر زمان نیز بر برتری آثار نقادانه در این حوزه افزوده است. یعنی حوالی سالهای 2000 تا 2005 نسبت به برهه 2015 تا 2020 ضریب نگاه منفی به هوش مصنوعی یک روند رو به رشد در آثار سینمایی را تجربه کرده است. این مساله تا حدودی منطقی به نظر میرسد و باید علت آنرا در افزایش آشنایی افکار عمومی از مزایا و مضرات هوشمصنوعی جستوجو کرد. فیلم سینمایی هوشمصنوعی(A.I. Artificial Intelligence) محصول سال 2001 میلادی یکی از مشهورترین آثاری است که در برهه نخست مورد اشاره یعنی بازه 2000 تا 2005 تولید و اکران شده است.
درباره کارگردان
استیون آلن اسپیلبرگ، کارگردان، تهیهکننده و فیلمنامهنویس 74 ساله آمریکایی، برنده سه جایزه اسکار و یکی از شناختهشدهترین فیلمسازان تاریخ سینماست. او از موفقترین کارگردانان در زمینه سینمای تجاری محسوب میشود. وی با آثاری چون آروارهها (۱۹۷۵)، ئی.تی. موجود فرازمینی (۱۹۸۲) و پارک ژوراسیک (۱۹۹۳) رکورد فروش سینمای جهان را شکست و هریک از این فیلمها پرفروشترین محصول دوران خود بودهاند. مجموع فروش فیلمهای اسپیلبرگ تاکنون به رقم چشمگیر ۱۰ میلیارد دلار رسیده و نشریه اقتصادی فوربز ثروت این فیلمساز آمریکایی را بیش از ۴ میلیارد دلار برآورد کرده است.
وی هفت بار نامزد دریافت جایزه اسکار بهترین کارگردانی شده است. اسپیلبرگ دو بار برای فیلمهای فهرست شیندلر و نجات سرباز رایان برنده این جایزه شده است. همچنین یازده فیلم از این کارگردان، نامزد جایزه اسکار بهترین فیلم بودهاند؛ با این وجود، تنها با فیلم فهرست شیندلر موفق به کسب این عنوان شده است.
نکته جالب در مورد فیلم سینمایی «هوش مصنوعی»، تمایل استنلی کوبریک فقید برای تهیه آن بوده است. اتفاقی که البته با درگذشت او نیمهکاره ماند. استنلی کوبریک با توجه به شباهتی که در فلسفه کارگردانی به افکار اسپیلبرگ داشت او را برای کارگردانی این فیلم مهم پیشنهاد کرده بود. هر چند که مرگ به خود او اجازه نداد تا ماحصل تلاش دوستش را در اکران به تماشا بنشیند.
داستان فیلم
فیلم با توضیحاتی از زمان آینده آغاز میشود؛ در روزگاری که یخهای قطبی در اثر گازهای گلخانهای ذوب شدهاند و جهان شاهد بینظمیهای آب و هوایی است؛ شهرهای ساحلی نظیر آمستردام، ونیز و نیویورک برای همیشه زیر آب رفته و در کشورهای فقیر صدها میلیون انسان از گرسنگی جان سپردهاند. به دنبال آن در فرزندآوری، طبق قانون محدودیت وجود دارد و انسانها به ساخت روباتها روی آوردهاند. یکی از پیشرفتهترین روباتهای تولید شده توسط شرکت سایبرترونیک، یک کودک نونهال با نام دیوید است که در مراحل اولیه تست در اختیار خانواده مونیکا قرار میگیرد. مونیکا زن جوانی است که فرزندش در کما به سر میبرد و پزشکان امیدی به بهبودی او ندارند. همسر مونیکا پس از اصرار فراوان رضایت او را برای پذیرش دیوید جلب میکند. رفته رفته یک رابطه عاطفی مادر و فرزندی میان دیوید و مونیکا شکل میگیرید؛ رابطهای که البته بعد از بهبودی فرزند واقعی مونیکا یعنی مارتین، دچار تغییرات اساسی میشود و ...
پینوکیوی هوشمند!
تلاش برای ارتقا به مقام انسانیت یکی از جذابترین زیرساختهای داستانهای علمی تخیلی در قرون گذشته بوده است. پیرنگ محبوبی که البته همچنان نیز در تفکر نویسندگان و فیلمنامه نویسان جریان دارد. ماجرای پینوکیو را شاید بتوان مشهورترین تلاش مکتوب بشر در رویاپردازی برای این مهم بشمار آورد. ماجرای تبدیل شدن یک آدمک چوبی به یک پسر نوجوان پس از گذراندن یک سیر آزمونوار اخلاقی میان خیر و شر. واقعیت اینست که ماجرای پینوکیو و استفاده از آن در روایت داستانی فیلم سینمایی «هوش مصنوعی» حضور پررنگی داشته و کارگردان حتی اشاره مستقیم به آن را نیز در دستورکار خود قرار داده است. اینجا پینوکیو یک روبات انساننما با ظاهری کودکانه و عنصر ژپتو یک مادر جوان و مهربان است که دریک معذوریت اخلاقی مهم قرار گرفته است. عشق مادر و فرزندی گمشده جذاب فیلم است و هوشمندی اسپیلبرگ پرداخت دوسویه به ابعاد این چالش است؛ یعنی ما همزمان با همراهی دیوید و تلاش او برای دوست داشته شدن، همراه مونیکا و چالش انتخاب او نیز هستیم؛ چالش پیچیده مونیکا تقسیم محبت است. تکلیف مونیکا اگرچه در میانه فیلم روشن میشود اما همین حضور پنجاه درصدی یک تعادل دراماتیکِ به اندازه، در مناسبات روایت ایجاد کرده است.
چالش سجایای اخلاقی در مواجهه هوشمصنوعی با انسان یکی از نکات قابل تامل و هوشمندانه در ساخته اسپیلبرگ است؛ فراموش نکنید داریم در مورد فیلمی صحبت میکنیم که بیست سال از اکران آن سپری شده! داریم از نگاه بیست سال پیش بشر به روبات انساننما صحبت میکنیم! حسادت مارتین به دیوید یکی از سکانسهای تاثیرگذار فیلم سینمایی «هوش مصنوعی» است. مارتین به محض اینکه از بیمارستان به خانه برمیگردد نسبت به دیوید دچار حسادت میشود؛ او مانند یک سیاستمدار خبره عمل میکند و استراتژی تخریب را نه به صورت علنی که با تکنیک تله به پیش میبرد. دیوید که همچون یک کودک واقعی، ذهنی پر ازسوال دارد مغلوب مارتین میشود. تلههای پی در پی مارتین، کار را به جایی میرساند که مونیکا مجبور به اخراج دیوید از خانه میشود.
ارورهای برنامهنویسی دیوید باعث شده تا او در پی درک مفهوم عشق هر کاری انجام دهد؛ عشق فرزند به مادر! او به دنبال شهری است که پاسخ سوالات او در آنجاست؛ پاسخ سولات در اختیار فرشتهای است که توانایی تبدیل او به یک پسر واقعی را داراست. مسیری که ساخته اسپیلبرگ در فیلم پیگیری میکند به شدت همپوش مفاهیم عرفانی شرقی است؛ او ضعف جغرافیای غرب در این حوزه را با یک هوشمندی مثال زدنی پوشش میدهد.
در مجموع ساخته اسپیلبرگ را باید یکی از پیشگامان سینمایی چالش خودآگاهی در هوشمصنوعی بهشمار آورد. یک شاهکار سینمایی که پس از گذشت بیست سال، همچنان ارزش تماشای دوباره دارد! تماشای «هوش مصنوعی» را از دست ندهید!