یادداشتی بر فیلم سینمایی لوسی(LUCY)
درباره کارگردان
لوک بسون، نویسنده، تهیهکننده و کارگردان 61 ساله فرانسوی است. نام این تجاریساز موفق را در پنجگانه «تاکسی» و سهگانه «ربوده شده» به وفور مشاهده کردهایم. پرتکرارترین ساخته او در ایران، فیلم سینمایی «آبی بیکران-Le Grand Bleu» با نقشآفرینی ژان رنو، محصول 1988 میلادی است. آبی بیکران به دفعات از شبکههای صدا وسیما پخش شده و در عین حال، متفاوتترین اثر لوک بسون است. از دیگر آثار شاخص او می توان به «لئون-Léon» و «پیامآور: داستان ژاندارک» اشاره کرد.
فیلم سینمایی «لوسی-LUCY» هفدهمین تجربه فیلمسازی لوک بسون و اینبار در جایگاه همزمان نویسنده و کارگردان است. بسون با فروش 463 میلیون دلاری «لوسی» توانست به یک موفقیت تجاری دست یابد. گفته میشود که در ابتدا آنجلینا جولی برای ایفای نقش اصلی این فیلم انتخاب شده بود اما در نهایت اسکارلت جوهانسون به این مهم دست یافت. یکی از نکاتی که در این فیلم به چشم میخورد تنوع و حضور بازیگران از کشورهای مختلف است. ویرجینیا سیلا همسر بسون و یکی دیگر از تهیهکنندگان فیلم در مورد تنوع بازیگران این فیلم گفته است: «بسون علاقهمند بود فیلمی بسازد که به تعامل و حضور انسان در محیط بپردازد و یک اجتماع انسانی متنوع را نشان دهد. یکی از دلایلی که او سراغ بازیگرانی از نژادهای گوناگون رفت، همین بود که میخواست تنوع انسانی ساکنان سیاره زمین را نشان دهد. برای همین ترکیبی اینچنینی از بازیگران برگزید تا اسکارلت جوهانسون سفیدپوست اروپایی، مورگان فریمن بازیگر آفریقایی-آمریکایی، چویی مین سیک بازیگر کرهای و عمرو واکد بازیگر مصری در این فیلم حضور داشته باشند.»
داستان فیلم
دختری به نام «لوسی» گرفتار باند مافیای قاچاق مواد مخدر میشود و آنها داخل بدن لوسی بستهای حاوی موادی به نام «سی پی اچ 4» تعبیه میکنند. این بسته در اثر ضربه یکی از قاچاقچیان به شکم او باز شده و مقدار زیادی از مواد در بدن لوسی پخش میشود. بعد از ترشح این ماده در بدن لوسی، او توانایی تسلط بر ذهن خود و دیگران را بدست میآورد. لوسی به کمک همین توانایی از بند قاچاقچیان فرار میکند و برای خارج کردن مواد از بدنش، به بیمارستان مراجعه میکند. او در بیمارستان متوجه میشود که «سی پی اچ 4» چیزی شبیه به مادهای است که در دوران بارداری زنان باردار در بدن آنها ساخته شده و به جنین انرژی لازم برای تشکیل استخوان را وارد میکند.
لوسی که متوجه میشود فرصت زیادی برای زنده ماندن ندارد سراغ پروفسور دانشگاهی در پاریس میرود که مقالات علمی زیادی در خصوص ذهن و قدرت آن نوشته است. این پروفسور معتقد است که یافتههای علمی بشر محصول به کارگیری فقط ده درصد از ظرفیت ذهنی انسان است و اگر فردی بتواند بر بیست درصد از ظرفیت ذهن خود تسلط داشته باشد، میتواند تمام اجزا بدن را کنترل کند؛ حال اگر بر 40 درصد از ظرفیت ذهن تسلط یابد، به توانایی کنترل دیگران هم خواهد رسید. این در حالی است که با ترشح ماده «سی پی اچ 4» در بدن لوسی، درصد تسلط او بر ذهنش لحظه به لحظه افزایش یافته و در کمتر از یک روز، به توانایی کنترل صد در صدی بر ذهن میرسد. حالا لوسی به درجهای از شناخت هستی رسیده است که در دیدار با پروفسور، اطلاعات بنیادین بسیاری از حقیقت کائنات، ارائه میکند. به اعتقاد پروفسور، بشر ظرفیت استفاده از این علم را ندارد؛ اما لوسی به او میگوید من تمام اطلاعات کسب شده را در قالب یک رایانه و یک فلش مموری در اختیار تو قرار خواهم داد و ... .
مرکبات فلسفی-عرفانی!
تکیه فلسفی فیلم سینمایی «لوسی» بیشتر بر نظریات دانشمندان غربی در مورد هستی و حیات انسانی است؛ این را از نام فیلم و اشاراتی که در متن اثر جای گرفته میتوان حدس زد. «لوسی» عنوان فسیلی است که در اتیوپی پیدا شده و دونالد جانسون دانشمند آمریکایی مدعی است که بیش از سه میلیون سال قدمت دارد. بنا به نظریه تکامل داروین، لوسی زنی از گونههای اولیه انسانی است.
تسلط و استفاده از تمام ظرفیتهای نهفته ذهن انسان، همواره یکی از آرزوهایی بشری بوده است. این آرزو در «لوسی» محقق میشود و قهرمان فیلم به قدرتی دست یافته است که با کمک ظرفیت حداکثری ذهن خود توانسته به عوالمی فراتر از آنچه که هست برسد.
در سکانسی از فیلم، لوسی روی صندلی نشسته است و با رسیدن به حد نهایی تکوین، به دنیائی دیگری پرتاب میشود. او در مسیر بازگشت به گذشته، اولین زن انسان نما را مشاهده میکند و حتی از این مرتبه از شناخت هم جلوتر میرود. تکامل انسانی و عالم مادی از مقابل دیدگانش میگذرد و آخرین صحنه، یکی شدن او با کل عالم است.
فیلم برسون اگرچه در پیام نهایی به این اشاره دارد که برای فهم کائنات راهی به جز خودشناسی نیست، اما در مورد چگونگی و فرآیند این شناخت، فراتر از نظریات اومانیتسی پیش نمیرود؛ گرچه یک نسخه واحد شناختی برای تحلیل محتوای لوسی نمیتوان پیچید. حتی رگههایی از اعتقادات عرفان اسلامی بصورت شماتیک نیز در فیلم گنجانده شده است؛ مفاهیمی شبیه به طی الارض و مرتبه ولایت یافتن!
فیلم بر این مساله تاکید دارد که انسان محور و مدار کائنات است و اصالت در همه زمینهها از آن انسان و فهم او خواهد بود. به این ترتیب همه چیز به میزان بشری محدود میشود؛ بشری که خود غایت و نهایت است. فیلم ملقمهای از نظریات نصفه و نیمهای شده است که بیشترش در پایان فیلم، از زبان لوسی بیان میشود. پراکندگی مجموعه این حرفها باعث ابهام در خط اصلی فیلمنامه شده است.
در بخشی از فیلم، لوسی در حال انتقال دانش خود به پروفسور و دیگر اساتید دانشگاه است و زمانیکه در مورد معیار شناخت عالم از او سوال میشود، مثالی از یک ماشین در حال حرکت می زند؛ ماشین اگر به سرعت بالایی در واحد زمان برسد دیگر قابل مشاهده نیست، پس هیچ مدرکی از موجودیت آن هم نخواهیم داشت. لوسی با همین مثال حرف اصلی فیلم را میزند که «زمان موجودیت ماده را ثابت میکند و زمان تنها واحد واقعی اندازهگیری است؛ پس بدون زمان، ما موجودیت نخواهیم داشت.» در واقع یکی از مهمترین اشکالاتی که به فیلم وارد است همین مدل استدلالهای دمدستی در مورد ماهیت هستی و شناخت آن است؛ استدلالهایی که گاها باعث تکدر خاطر روح اَینشتَین میشود!
تجویز فیلمساز برای ذخیرهسازی و انتقال معرفت هم در نوع خودش جالب است؛ در انتهای فیلم که هیچ عنصر مادی از «لوسی» باقی نمانده، او برای پروفسور، یک فلش مموری به یادگار میگذارد؛ این ابزارذخیرهساز، حاوی عصاره دانش و معرفت لوسی است. این فلش تصویر نمادینی است از هر آنچه که کارگردان به عنوان برون رفت از وضعیت فعلی بشر تجویز میکند و آن هم چیزی نیست جز ذخیره علوم به کمک دنیای کامپیوترها، برای زمانی که انسان ظرفیت استفاده از علوم و فهم آن را بدست آورد!
در مجموع باید اشاره داشت، اگر چه فیلم سینمایی «لوسی» در طراحی بخشی از پلانها، از آثاری همچون «۲۰۰۱: یک ادیسه فضایی» و «ماتریکس» وام گرفته است اما به دلیل تکیه صرفش بر فرضیههای علمی آنهم با نگاهی سطحی، هیچگاه به اعتبار و جایگاه فیلمهایی که تلاش داشته شبیه آنها باشد نمیرسد و به ورطه فراموشی سپرده میشود. به قول لوسی، با گذر زمان، انگار وجود نداشته است!