یادداشتی بر فیلم سینمایی او - قسمت اول (HER)
درباره کارگردان
اسپایک جونز، بازیگر، نویسنده و کارگردان 47 ساله امریکایی است. وی که از سال 1999 کار حرفهای خود را آغاز کرده، بیشتر یک فیلمساز فیلم کوتاه است تا یک کارگردان سینمایی. با این حال میتوان به 4 اثر مهم او، شامل «جانمالکوویچ بودن- Being John Malkovich» محصول 1999، «اقتباس - Adaptation» محصول 2002، «جائیکه موجودات وحشی هستند - Where the Wild Things Are» محصول 2009 و در نهایت «او - Her» محصول 2013، اشاره کرد.
از این میان، دو فیلم «اقتباس» و «او»، در جشنوارههایی چون، بفتا، گلدن گلوب و اسکار خوش درخشیدهاند. «او» توانست با فروشی در حدود 48 میلیون دلار، به جایگاه مناسبی در گیشه نیز دست یابد.
داستان فیلم (احتمال آشکار شدن بخشی از داستان فیلم وجود دارد)
داستان فیلم سینمایی «او» در آیندهای نامشخص و از لسآنجلس روایت میشود. زمانیکه تکنولوژی تا حدود زیادی پیشرفت کرده و سبک زندگی انسانها دچار تغییر شده است. خیابانها محل تردد شهروندانی است که اغلب تنها و بدون توجه به دیگری از کنار هم عبور میکنند.
تئودور (با نقشآفرینی خواکین فونیکس) کارمند یک شرکت نامهنگاری است. وظیفه او نگارش نامههای عاشقانه از طرف افرادی است که هرگز آنها را ندیده و احتمالا تا پایان عمر هم با آنها روبهرو نخواهد شد. تئودور شخصیتی منزوی و البته احساساتی است که دایره دوستان محدودی دارد. او از همسرش کاترین (با نقشآفرینی رونی مارا) جدا شده و تنها زندگی میکند.
روزهای تکراری برای تئودور تنها، در حال سپری شدن است که آشنایی با یک سیستمعامل هوشمند کامپیوتری، زندگی او را تغییر میدهد. os1؛ پیشرفتهترین سیستمعامل در نوع خود، که مبتنی بر یک هوشمصنوعی سخنگو طراحی شده است. تئودور جنسیت این هوشمصنوعی را زن و نامش را سامانتا انتخاب میکند.
سامانتا که از قابلیت یادگیری و تکامل برخوردار است، رفتهرفته به جزء جداییناپذیر زندگی تئودور تبدیل میشود. وابستگی این دو به حدی میرسد که رابطهای عاشقانه میان آنها شکل میگیرد.
اختلال چند دقیقهای سیستمعامل، منجر به آشکار شدن واقعیت تلخی برای تئودور میشود؛ سامانتا هم زمان با تئودور، با 8316 کاربر دیگر نیز در ارتباط است. تئودور که از این مسئله ... .
کارگردان خوش اقبال
اسپایک جونز کارگردان خوش اقبالی است. چرا که فیلمش سال 2013 تولید شد؛ دورهای که آثار فاخر سینمایی تولید شده در آن بازه، به انگشتان دو دست هم نرسید. در این برهوت لم یزرع، «او» حسابی تاخت؛ تا جائیکه موفق به کسب جایزه بهترین فیلمنامه غیراقتباسی از آکادمی اسکار شد.
اسپایک اما از جهت دیگری هم خوش اقبال بود، چرا که ساختهاش، پیش از فیلمهایی چون «فراماشین» یا «غیر طبیعی» و یا حتی سریال «Humans» تولید شد. آثاری که جدا از کیفیت ساخت، فیلمهای درستی بودند. درست به معنای اینکه روند فیلم از یک روال معقول و قابل باور - حداقل در مختصات داستان - برخوردار بود. کارگردانان این آثار، خط فلسفی قابل تاملی را برگزیده بودند. خطی که با محاسبات شکل گرفته بر محور فلسفه همخوانی داشت.
اما ساخته اسپایک جونز با وجود بهرهمندی از بازیگران توانمند، فیلمبرداری و طراحی صحنه مناسب - که اولی را مدیون بازیگران، دومی را وامدار تقلیدهای بجا از ادیسه فضایی کوبریک و سومی را بدهکار سریال فرندز است - در اصل ماجرا لنگ میزند.
کدام اصل ماجرا؟
اصل ماجرا، فیلمنامه «او» است. فیلمنامه؛ عنصر تعیین کنندهای که اتفاقا مزین به اسکار هم شده و خود اسپایک جونز زحمت نگارش آنرا متحمل شده است. فیلمنامه «او» دو اشکال اساسی دارد؛ اولی سطحی و ظاهری است؛ دومی عمیق و باطنی.
ایراد اول کشدار بودن بیکارکرد داستان است. صحنه عبور و مرور منزوی گونه شهروندان، بیش از سی بار در طول فیلم جاسازی شدهاست. برخی مکالمات بین تئودور و سامانتا نیز از لحاظ کارکرد، هیچ تمایزی با هم ندارند و احتمالا این به دلیل سابقه کارگردان در ساخت فیلمهای کوتاه است. در واقع «او» نهایتا باید در دقیقه 60 به پایان میرسید؛ اما 65 دقیقه دیگر امتداد مییابد. با این حال، نگارنده معتقد است این اشکال در مقابل ایراد دوم قابل چشم پوشی است، چرا که آنجا کارگردان دچار جنایت شده است!
جزئیات این جنایت را در آینده نزدیک و در قسمت دوم این یادداشت بخوانید.