یادداشتی بر فصل سوم سریال آینه سیاه (BLACK MIRROR)
در ادامه بررسی سریال «آینه سیاه-BLACK MIRROR» نگاهی خواهیم داشت به مهمترین اپیزودهای فصل سوم این مجموعه تلویزیونی پرطرفدار.
سقوط ناگهانی
این فراز از آینه سیاه، شبکههای اجتماعی را مورد نقد قرار داده است. از دنیایی میگوید که جایگاه اجتماعی افراد بر اساس امتیازی که از دیگران در شبکههای اجتماعی کسب میکنند، مشخص میشود. ساکنان این دنیای نزدیک، بنا به سلیقه و پسندی که نسبت به رفتار هم دارند، نمره محبوبیت میدهند. براساس همین مختصات، طبیعی است آنهایی که درجه محبوبیتشان کمتر است، مرتبه اجتماعی و شغلی پایینتری داشته و در میان اجتماع کاربران رده بالا، طرد شده هستند.
کارگردان پس از تصویرسازی این فضا، قصهگویی را آغاز میکند. ماجرای دختر جوانی که شیفته کسب رتبههای بالا و کسب احترام اجتماعی است. او به مراسم جشن عروسی دوست دوران کودکیاش دعوت میشود. فرصتی برای کسب امتیاز بیشتر؛ اما آنچه در عمل اتفاق می افتد اینگونه نیست.
نسخهای که کارگردان در انتها برای دختر جوان قصه پیچیده، مسیر آزادی از جهان پوشالی کاربران شبکه اجتماعی است. آنهایی که فراز و فرودشان با تزویز و «خودِ واقعی نبودن» به دست آمده است. مختصات دنیایی که چارلی بروکر در این قسمت آینه سیاه ترسیم میکند، جای غریبی نیست و شبیه شبکههای اجتماعی مشهور این روزها به خصوص اینستاگرام است. جایی که اشتراک گذاری لحظات خوش، مهمتر از تجربهشان در زندگی واقعی است. جایی که رفتار غالب کاربرانش بر آمده از خودشیفتگی است؛ رفتارهایی همچون تلاش برای جذب فالوئرهای بیشتر، درمیانگذاشتن قسمتهایی از زندگی خود با فالوئرها و همچنین ارائه تصویری مثبت در کلیۀ اوقات زندگی.
«سقوط ناگهانی» با واکنشهای مثبتی از سوی منتقدان همراه شد و عمدتاً به عنوان یکی از بهترین اپیزودهای سریال آینه سیاه شناخته میشود. بعد از پخش این اپیزود، اعلام شد که چین در حال ساخت یک سیستم است که به هر فرد بر اساس رفتارهای اجتماعی، یک میانگین نمره بدهد.
آزمایش بازی
جاهطلبی سازندگان «آینه سیاه»، این بار تماشاگر را با قصهای همراه میکند که سرانجامش کاویدن ذهن انسان است. اپیزود «آزمایش بازی» به صورت تعاملی ساخته شده و تماشاگر میتواند سه پایان متفاوت را برای این قصه انتخاب کند. قصه «آزمایش بازی» روایتی است از یک گردشگر جوان آمریکایی به نام کوپر، که در طی سفر خود، مدتی است در شهر لندن گرفتار شده و برای تأمین هزینههای بازگشت نزد مادرش، ناچار به پذیرش پیشنهاد دوست خود میشود. کوپر میپذیرد تا در آزمایش یک کمپانی تولید بازیهای کامپیوتری شرکت کند. او برای انجام این گیم، به محل تست بازی کامپیوتری مرموز میرود. رئیس کمپانی بازی کامپیوتری در گفتوگویی که با مرد جهانگرد در مورد جذابیت بازیهای ترسناک دارد، میگوید: «دلیل اصلی جذابیت این بازیها، مواجهه انسان با ترسهایش در یک محیط امن است. در اینجا ترس او آزاد شده و برایش لذتبخش خواهدبود. آنچه ما طراحی کردیم، ترسناکترین بازی فردی است و فرد برای بقایش در آن میجنگد.» در حقیقت قصه «آزمایش بازی» بر موضوع ترس و استرسهای درونی انسان استوار است. اینکه عوارض این استرس از کجا شکل گرفته، وابستگی به حالات روانی پیچیده فرد دارد. البته واکنش افراد به موقعیتهای اضطرابآور نیز به همان اندازه پیچیده و متنوع هستند. از تسلیم و فرار گرفته تا تبدیل شدن به آدمی که میتواند غمخوار دیگران باشد؛ چیزی شبیه سه پایان متفاوت برای قهرمان «آزمایش بازی». در پایان نخست، پسر جهانگرد بعد از اتمام بازی، حافظهاش را از دست میدهد و به قرنطینه سایر داوطلبان بازی - که آنها نیز حافظهشان را از دست دادهاند - فرستاده میشود؛ پایان دوم اینگونه رخ میدهد که پسر، بازی ترسناک را با موفقیت پشت سر گذاشته و به خانه بازمیگردد، اما در خانه، مادرش را میبیند که به خاطر مرگ پدر و فقدان پسرش، دچار فراموشی شده و پسر را به خاطر نمیآورد. اما پایان آخر، به مرگ پسر در ابتدای تست بازی میانجامد، قاتل او اختلال در امواج بازی و تلفن همراه است.
خفه شو و برقص
انسانهایی که قربانی نقشههای شوم یک هکر میشوند. هکری که چیزهایی از زندگی شخصی آنها بدست آورده و آدمهایی که میگویند «زندگیام را از دست خواهم داد، اگر اطلاعاتی که از من دارند را افشا کنند». موقعیتی که هکر برای قربانیانش به وجود میآورد، آنها را تا مرز یک جنایتکار پیش میبرد؛ قربانیان مجبورند برای حفظ زندگی و حیثیتشان، هر آنچه هکر بخواهد را، انجام دهند. قربانی هک، وقتی خودش را در میانه جنایتهای طراحی شده میبیند، تن به هر کاری میدهد و فقط میگوید «من آدم درستی هستم؛ البته وقتی موقعیت عادی باشد». این اپیزود از «آینه سیاه»، قدرت اثرگذاری فضای مجازی بر دنیای واقعی انسانها و حتی بروز بخشهای نهفته وجودی افراد را به تصویر میکشد. اما آیا هکرها فقط دزدان اطلاعات دنیای مجازی هستند یا اینکه میتوانند بر اوضاع و احوالات ما در دنیای واقعی هم اثر بگذارند؟ دستاویز هکرها برای ورود به زندگی و احوالات آدمها چیست؟ اینها سوالاتی است که بعد از تماشای اپیزود «خفه شو و برقص» در ذهن مخاطب شکل خواهد گرفت.
مردان علیه آتش
تکنولوژی این بار به کمک وجدان سربازان و فرماندهان ارتش آمده است! اما چگونه؟ یک سیستم کنترل ذهنی به نام مَس (Mass)، سلامت روانی سربازان را حفظ خواهد کرد. سیستم «مَس» در مغزسربازان کار گذاشته شده و باعث میشود زمانی که با نیروهای دشمن مواجه میشوند، آنها را شبیه زامبی ببینند. سربازان به راحتی زامبیهایی را که مانع ارتقا نسل بشر هستند، نابود میکنند. اما در این میان، یکی از سربازان دچار اختلال سیستم ذهنی شده و همین اتفاق، آغاز ماجرایی است تا او با افرادی همراه شود که به مذاق فرماندهان خوش نمیآیند. فرماندهان به دلیل مقاصد سیاسی به سرباز القا میکنند که در واقع با دستهای از زامبیهای خطرناک روبهرو هستی. در انتهای اپیزود و با دستگیری سرباز، درست جاییکه او با متخصص سیستم مس روبهرو میشود، بر سر یک دو راهی قرار میگیرد. مرد متخصص با ذکر مثالی از جنگ جهانی دوم، سرباز را به انتخاب وامیدارد. گزینه اول برای مس، دست و پنجه نرم کردن با عذاب وجدان ناشی از کشتن انسانهای بی گناه در جنگ است و گزینه دوم، پاکسازی خاطرات تلخ چند روز گذشته و کارگذاری مجدد تکنولوژی مس روی مغز سرباز. انتخاب سرباز کدام گزینه است؟