یادداشتی بر فصل دوم سریال آینه سیاه (BLACK MIRROR)
در ادامه بررسی مجموعه تلویزیونی «آینه سیاه – BLACK MIRROR »، نگاهی خواهیم داشت به فصل دوم. این فصل نیز همانند فصل نخست از سه اپیزود مجزا تشکیل شده است.
اپیزود اول، بازخواهم گشت
ماجرای فیلم، در آیندهای نزدیک اتفاق میافتد. جاییکه گسترش تکنولوژی بیش از پیش با زندگی مردم عجین شده است. زوج جوان این اپیزود نیز از این قاعده مستثنی نیستند. شخصیت مرد فیلم "استامر"، به شدت وابسته به شبکه های اجتماعی است و این وابستگی حتی بر زندگی شخصی او نیز تاثیر گذاشته است. استامر در یک سانحه رانندگی کشته میشود و همسرش "مارتا" در نبود او به شدت آسیب میبیند. مارتا به پیشنهاد یکی از دوستانش اقدام به ثبتنام در برنامه کامپیوتری ویژهای میکند. این سیستم هوشمند با آنالیز رفتار استامر در شبکههای اجتماعی و به کمک یک هوشمصنوعی، از طریق صدا و مکاتبه، حساب کاربریای شبیه به استامر راهاندازی میکند. مارتا که از این ارتباط مجازی با استامر احساس آرامش میکند، با پیشنهاد جدیدی مواجه میشود و ... .
اصلی ترین پیام این اپیزود از آینه سیاه، غیرقابل کپی بودن روح آدمی است. زمانیکه مارتا با نسخه شبیهسازی شده یا به عبارت بهتر، روبات استامر روبهرو میشود، در ابتدا از برتریهای فیزیکی و جسمی روبات لذت میبرد. اما آنچه این موجود شبیهسازی شده فاقد آن است، نبود روح است. روح آدمی یکتاست، اما روح این روبات، برگرفته از بخشی از سبک زندگی مجازی استامر در دوران حیات اوست. بخش بزرگی از استامر در روبات نیست، به عبارت بهتر روبات استامر متشکل از توئیتها، عکسها و فیلمهایی است که از استامر حقیقی در اینترنت باقی است نه چیز دیگری!
اپیزود دوم، خرس سفید
داستان فیلم، روایت احوالات کابوسوار دختری است که از خواب برخواسته و دنیا را دگرگون مییابد، علامت سفیدی روی صفحه تلویزیون حک شده و افکار نصفه و نیمهای همچون یک فیلم از مقابل چشمان دختر رژه میروند. عدهای اسلحه بدست به دنبال انتقام از او هستند. دختر میگریزد و از مردم کمک میخواهد اما، همه نظاره گر او هستند. شهروندان دوربین بدست فقط به تماشا نشستهاند و ... .
اپیزود دوم فصل دوم نیز همانند اپیزود میانی فصل نخست، حال و هوایی سوررئال دارد. البته سوررئالیسم در این اپیزود بسیار پررنگتر از اپیزودهای قبلی است. مخاطب در این قسمت، چند حالت گوناگون را تجربه میکند. ابتدا یک فضای وهم آلود و ترسناک، مردمی که گویا کر و لال شدهاند. همچون مردگانی متحرک و البته گوشی به دست، فقط نظارهگر حوادث هستند و البته دختری که تنها در این شهر مردگان متحیر مانده و عدهای که قصد جان او کردهاند. از همه تکاندهندهتر زمانی است که پی میبریم همه آنچه که مشاهده کردهایم، سناریویی بوده برای محاکمه دختر. این سناریو بر ضد دختر و به علت مشارکت در قتل یک کودک طراحی شده است. پایان هر روز، ذهن این دختر بوسیله دستگاه پاکسازی شده و سناریو تکرار میشود. مردم شهر نیز برای شرکت در این سناریو، بلیط خریده و جزئی از بازی می شوند. خرس سفید یکی از سخت ترین اپیزودهای آینه سیاه است که باید بیش از یک بار آنرا مشاهده کرد. اصل تثلیث در این قسمت از سریال به خوبی نمایش داده شده است.
اپیزود سوم، نوبت والدو
دنیای مجازی، بایگانی مهمی از تصاویر است ولی این قسمت «آینه سیاه» فقط قرار نیست در این مورد حرف بزند، بلکه میخواهد از رقابت و به قدرت رسیدن یک شخصیت مجازی خلق شده در این دنیای تصویری، سخن به میان آورد. نام این شخصیت کارتونی مجازی «والدو» است که بسیار شبیه یک خرس آبی است. صداپیشه «والدو»، توانایی بالایی در شوخیهای بداهه دارد. خرس آبی خیلی سریع بین کاربران شبکههای اجتماعی مشهور شده و همین شهرت و محبوبیت، وسوسه حضور سیاسی را به جان تهیهکنندگان این وجود مجازی میاندازد. «والدو» برنامه به برنامه، به کمک بداهههای صداپیشهاش قدرتمندتر شده است. این محبوبیت به نامزدی «والدو» در یک انتخابات سیاسی میانجامد. همزمان با این تغییرات، باند قدرت و ثروت نیز به او نزدیک میشود. آنها به دنبال این هستند تا اهداف سیاسی خود را به کمک این خرس آبی کارتونی به پیش برند؛ همینجاست که صداپیشه «والدو»، مقابل تهیهکننده برنامه ایستادگی میکند، هرچند راه به جایی نمیبرد و حذف میشود. یکی از لحظات برجسته اپیزود «لحظه والدو» جایی است که صداپیشه از جامعه میخواهد که به حرفهای پوچ این خرس کارتونی، برای تصمیمات سیاسیشان گوش ندهند، اما مردم به حرفهای او توجهی نکرده و او را زیر بار کتک میگیرند. در واقع اپیزود نوبت والدو، کوشیده در فضایی رئال با چاشنی طنز، ابعاد هولناکی که یک شخصیت دروغین مجازی، میتواند به واسطه توجه و تاثیرپذیری کاربران به آن دست پیدا کند را به خوبی ترسیم نماید.