نگاهی به فیلم سینمایی هیولاهای انسان(Monsters Of Man)
رویای ملموس
از روزگاری که فیلمهای علمی-تخیلی گیشه سینماهای دنیا را در انحصار خود داشت خیلی دور نیستیم. آثاری که با نمایش اَبَرانساهای قدرتمند و اصطلاحا بزن بهادر، بیننده را میخکوب صندلی سینما میکردند. دوره آدمآهنیهای اعجابانگیز ضدگلوله! آنها که ناجی انسانهای خوب در برابر آدم بدها بودند! آن دوره، هرچقدر هم که جلوههای ویژه خوب میبود، هرچقدر که کارگردانی و بازی و قصه خوب بود، تماشاچی همه را در دنیای فیلم میپذیرفت. مخاطب به این آثار به چشم قصههای علمی-تخیلی که هیچگاه در عصر حاضر رنگ واقعیت نخواهد یافت نگاه میکرد.
از آن روزگار کمتر از دو دهه سپری شده و به تبع پیشرفت روزافزون تکنولوژی، آنچه در اواخر قرن بیستم و حتی اوایل قرن بیست و یک، علمی-تخیلی نامیده میشد حالا رنگ واقعیت به خود گرفته است. یکی از سوژههای همیشه جذاب آن دوره، روباتهای انساننمای هوشمند بودند. غولپیکرهای مسلحی که یک تنه، یک کرور آدم مسلح را حریفاند و به قول معروف مرگ ندارند! امروزه این شاخه از تکنولوژی تا حدی به واقعیت نزدیک شده که کمپینهایی در مخالفت از آن تشکیل شده است؛ کمپین ممنوعیت استفاده از روباتهای قاتل!
سال 2015 میلادی بیش از یکصد کارشناس برجسته علوم روباتیک از سازمان ملل درخواست کردند تا مانع از توسعه فناوری روباتهای قاتل شود. آنها توسعه این فناوری را از نظر اخلاقی اشتباه خواندند. ایلان ماسک مدیر عامل شرکت تسلا موتورز، ساخت روباتهای قاتل را به "احضار شیطان" تشبیه کرده است. پیش از او استیون هاوکینگ فقید نیز در جملهای معروف هوش مصنوعی را "فراخوان پایان نسل بشر" نامید.
مارک تویا نویسنده و کارگردان جوان استرالیایی سال 2020 میلادی فیلم سینمایی «هیولاهای انسان-Monsters Of Man» را با همین مضمون روی پرده سینما برده است. این فیلم نخستین تجربه کارگردانی تویا به شمار میرود. او دسترنج حاصل از سرمایهگذاری در زمینه املاک و مستغلات را به سینما آورد و شخصا در کنار همسرش تهیه سرمایه فیلم را برعهده گرفت «هیولاهای انسان» با بودجهای در حدود یک میلیون یورو در کامبوج، کانادا، استرالیا و امریکا فیلمبرداری شده است. دیوید هاورتی، برت توتر، نیل مکدونا و خوزه روزت ایفاگر نقشهای اصلی در این فیلم هستند.
داستان فیلم
"بیش از 200 کمپانی در حال ساخت روبات با سطوح مختلف هوش مصنوعی هستند. همه به دنبال قراردادهای نظامی سودمند"؛ فیلم سینمایی «Monsters Of Man»، با این جمله خبری شروع میشود. همزمان یک تیم متخصص سه نفره را مشاهده میکنیم که در شهری مرزی میان ویتنام و کامبوج فرود میآیند. ماموریت آنها اجرای یک برنامه آزمایشی خاص در قلب جنگلهای مرزی است؛ جانتز، فیلدینگ و کروگر قرار است هدایت و آنالیز نوع خاصی از روباتهای هوشمند نظامی را از راه دور برعهده بگیرند. این پروژه در واقع قراردادی است که میان یک شرکت فناوری و یکی از ماموران فاسد سازمان سیا به صورت غیرقانونی منعقد شده. یک نظامی خشن به نام بولر، سرپرستی تیم متخصص را برعهده دارد. از آنجایی که این پروژه کاملا سری است، بولر محدودیتهای سختگیرانه و خشنی روی ارتباطات اعضای تیم فنی اعمال میکند.
ماموریت آغاز میشود و چهار روبات قاتل برای انجام عملیات علیه یک گروه خلافکار بومی، عازم جنگلهای مرزی میشوند. روباتها از طریق چتر نجات به جنگل وارد میشوند. چتر روبات شماره چهار هنگام پرش باز نمیشود و در اثر برخورد با زمین آسیب جدی میبیند. همان روز یکی از کودکان بومی منطقه با روبات آسیب دیده مواجه میشود و ماژول ارتباطی را از سر روبات خارج میکند. همزمان با این اتفاقات، یک گروه دانشجویی پزشکی برای رسیدگی به بومیان منطقه وارد روستا شدهاند. یک افسر فراری امریکایی نیز سالهاست که در این روستا زندگی میکند. او سعی میکند به برقراری ارتباط میان دانشجویان و بومیان کمک کند.
سه روبات دیگر با دریافت موقعیت به روستا حملهور شده و قتلعام عظیمی به راه میاندازند. گروه دانشجویی به کمک افسر بازنشسته موقتا از تیرس روباتهای قاتل دور میشوند. این عملیات به صورت زنده توسط عوامل سیا در حال رصد است. آنها که تمایلی به باقی ماندن شاهد در این آزمایش ندارند دستور تعقیب و قتل گروه دانشجویی را صادر میکنند و ... .
روبات خوب؛ روبات بد!
مارک تویا کارگردان هوشمندی است؛ از یک بودجه تقریبا "هیچ"، فیلمی ساخته که قابل دیدن باشد. یک میلیون یورو برای تولید فیلم سینمایی در دنیا تقریبا "هیچ" است! روباتهای ترسناک هوشمند، خشونت عضلانی، کشت و کشتار، تعقیب و گریز، دستهای پشتپرده، همه و همه المانهای پر و پیمانی هستند که در روند داستانی «هیولاهای انسان» حضور دارند. در فیلم مارک تویا برای چند لحظه حتی احساس استرس و وحشت را نیز تجربه میکنیم؛ مجددا تاکید میکنم، همه و همه در حد یک میلیون یورو! تویا پایش را اندازه گلیم خود دراز کرده و در آنچه ساخته نمره قابل قبولی میگیرد.
قائدتا وقتی بودجه اندک است و خود کارگردان برای فیلمنامه دست به قلم شده باشد، خیلی نباید انتظار عمق در پلن داستانی فیلم داشت. در «هیولاهای انسان» تقریبا با هیچ یک از کاراکترها صمیمی نمیشویم! آنچه ما را به دنبال خود میکشد نه یک آدم که آدمهای فیلم هستند. همان چند بازماندهای که دوست داریم از دست روباتهای قاتل و مافیای پشت پرده جان سالم به در ببرند. اساسا این فیلم فاقد نقش اول است؛ اگر هم به کاراکتری بتوان نقش اول را نزدیک دانست، روبات شماره چهار است. نمایش بیرحمی هوش مصنوعی نظامی درفیلم قابل قبول است؛ بخش عمدهای از آن مرهون حجم عظیمی از خشونت عریان در فیلم است؛ فیلم به اندازهای در نمایش خشونت سخاوتمندانه عمل کرده که پس از چند ساعت از آغاز انتشار، از پلتفرمهای نمایشی از جمله نماوا در ایران حذف شد.
نکتهای که مارک تویا با ظرافت خاصی در فیلم گنجانده، اشاره به سرچشمه نشاتگیری این بیرحمی است. نکتهای که همواره در تاریخ بشر شاهد آن بودهایم؛ تکنولوژی و علم به خودی خود مهربان یا خشن نیستند؛ بلکه قدرت است که برای آن تصمیم میگیرد. در «هیولاهای انسان» با دو گروه مواجه هستیم؛ افراد علمی؛ شامل تیم روباتیک و البته گروه دانشجویی و در مقابل دستگاه قدرت که در این فیلم یک باند فاسد در سازمان سیا آنرا نمایندگی میکنند. عنصر خشونت بیرحمانه روباتهای قاتل از پازل قدرت سرچشمه گرفته است؛ که اتفاقا اول از همه دامن دانشمندان پدید آورنده آنرا به آتش میکشد. اگر یک فیلم با ابزاری محدود تا همین اندازه تفکر تماشاچی را به کاویدن برانگیزد، محصول محترمی است؛ حتی اگر جلوههای ویژهاش چنگی به دل نزند، حتی اگر شگفتانه ویژهای در روایت برای شما کنار نگذاشته باشد و حتی اگر ردی از ستارههای قیمتی و البته تکراری هالیوودی در آن وجود نداشته باشد. روایت پیشرفت هوشمصنوعی، تکرار تاریخ در شکافتن هسته اتم است؛ همانطور که آنجا قدرت تصمیم گرفت بجای درمان سرطان، بمب اتم بسازد؛ در ماجرای هوشمصنوعی نیز قدرت تصمیم گیرنده خواهد بود؛ روبات مریخنورد بسازد یا روبات قاتل!