نگاهی به فیلم سینمایی موقعیت تعیین کننده(Hot Seat)
درباره کارگردان
جیمز کالن برسک، تهیهکننده، نویسنده و کارگردان 29 ساله امریکایی است. او فرزند گوردون برسک، سینماگر برنده جایزه امی است که سال 2019 درگذشت. جیمز فعالیت حرفهای خود را از 18 سالگی آغاز کرد. جنجالیترین اثر او، کارگردانی فیلم «Hate Crime» در سال 2012 است. این فیلم روایت حمله یک گروه نژادپرست افراطی است که به یک مهمانی خانوادگی حملهور میشود. Hate Crime یکی از سه فیلمی است که طی بیست و پنج سال گذشته در بریتانیا توقیف شده؛ علت توقیف فیلم، نمایش عریان خشونت عنوان شده است. از دیگر افتخارات جیمز کالن برسک، رکورد جوانترین کارگردان تلویزیونی است. تازهترین محصول این فیلمساز پرکار امریکایی، «موقعیت تعیین کننده - Hot Seat»، به تازگی اکران خود را آغاز کرده است. مل گیبسون، شانون دوهرتی، کوین دیلون، مایکل ولچ، سام اصغری، لیدیا هال و ادی استیپلز ایفاگر نقشهای اصلی این فیلم 99دقیقهای هستند. کمپانی Lionsgate پخش فیلم در امریکا را برعهده دارد و Grindstone Entertainment Group حق پخش فیلم در انگلستان، کانادا و استرالیا را خریداری کرده است.
داستان فیلم
اورلاندو ملقب به شوالیه سرخ، هکر قهاری است که از گذشته سیاه خود پشیمان شده و سالهاست که زندگی بدون حاشیهای را دنبال میکند. او در یک شرکت پشتیبانی اینترنتی به مشترکان، مشاوره حرفهای میدهد. در مواقعی که مشترک از رفع مشکل بصورت تلفنی ناتوان است، اورلاندو به یاد گذشته و با استفاده از مهارتش در امنیت شبکه، مشکل را به شیوه خودش حل میکند! آخرین نفوذ اورلاندو پیش از دوران پاکی، نفوذ به صندوق تامین اجتماعی بازنشستگان بود؛ او مدتی را نیز به همین دلیل در زندان سپری کرد. نحسترین روز زندگی اورلاندو اما امروز است؛ او همزمان با تولد دخترش، مجبور است در محل کار حاضر شود. در ابتدا همه چیز عادی به نظر میرسد. او مشکل اینترنتی یک خانم مسن را تلفنی حل میکند و در حال گپوگفت با همکارش انزو است؛ انزو برای خرید از شرکت خارج و همزمان اختلال در سیستم رایانه اورلاندو آغاز میشود. صدای یک ناشناس از بلندگوی اتاق اعلام میکند که زیر صندلی او یک بمب کار گذاشته شده است؛ بمبی که به محض برخواستن اورلاندو از روی صندلی منفجر خواهد شد.
فرد ناشناس از اورلاندو میخواهد تا دو میلیون دلار از حساب شرکت تجاری طبقه پایین برج برداشت کرده و به حساب خودش منتقل کند. همزمان انزو وارد شرکت میشود و با مشاهده شرایط بحرانی، قصد فرار دارد؛ او علیرغم هشدار فرد ناشناس، اقدام به فرار میکند؛ هکر نیز آسانسور را منفجر میکند. خبر انفجار در برج بزرگ هادسون به سرعت در رسانهها بازتاب پیدا میکند و منطقه تحت محاصره نیروهای امنیتی قرار میگیرد. هکر ناشناس که از راه دور کاملا اورلاندو را تحت نظر دارد، شرط جدیدی برای آزادی او مطرح میکند. اورلاندو مجبور است برای رهایی از این شرایط اسفناک به سامانه اوراق قرضه دولتی حمله کند؛ سامانهای که با شش لایه امنیتی حفاظت میشود. همزمان نیروهای امنیتی، اورلاندو را عامل تمام این اتفاقات میدانند. در حالیکه اسلحه تکتیراندازها روی مغز اورلاندو قفل شده و ... .
انقلاب لازم!
کمدی ژانر محترمی است؛ با قدمتی به گستره تاریخ سینما. در گذشته انتقادات زاویهدار و هزینهبر به لطایفالحیلی در این قالب عرضه میشد. ابزاری بود برای انتقاد اهل هنر؛ به عبارت دیگر ابزار اپوزوسیون هنری. البته این انتقاد صرفا به جناح قدرت یا عرصه سیاسی محدود نبوده و نیست. کمدی بسیار بیشتر از اینکه به اهل سیاست بپردازد به انتقاد از رفتارهای نادرست فرهنگی و اجتماعی پرداخته است. کمدی استانداردهای محترم و بعضا سختی داشت. این سختی ژانر کمدی، باعث تولد یک شبه ژانر به نام طنز شد. بعضا تشخیص میان کمدی و طنز بسیار مشکل میشود. اما در یک تعریف بسیار ساده، طنز استانداردهای سادهتری نسبت به کمدی دارد. دقت کنید در مورد طنز در سینما حرف میزنیم؛ نه در ادبیات نوشتاری. اما پایینتر از طنز هیچ دستهبندی مشخصی ندارد. گاهی حتی لودگی خوانده میشود!
فیلمنامه «Hot Seat» با اقتباس از داستانی به قلم کالین واتس و لیون لنگفورد نگاشته شده است؛ اقتباس از آثار شاخص ادبی در موارد بسیاری با شکست مواجه شده؛ چه برسد به اقتباس از اثری که شناسنامه خاصی هم ندارد. قصه دو خطی «Hot Seat» پتانسیل تبدیل به یک تریلر جذاب را داشت. اما پرداخت نامناسب فیلمنامه، خاصه نبود عمق در داستان، فیلم را به یک اثر درجه چندم، مناسب برای پر کردن ساعات کسل کننده عصر یکشنبه در امریکا نزول داده است؛ مطمئنا حضور مل گیبسون همین حد از احترام را هم برای فیلم به ارمغان آورده است. قصهای که اساسا کمدی نیست، برای توجیه فقدان منطق دراماتیک و پوشش غیبت عمق، بیدلیل رخ طنز به خود گرفته است. از همه بیمزهتر، مثلا شوخیهایی است که با دیالوگهای فیلم «اینک آخرالزمان» میشود! فیلم در مرزی از طنز سخیف و لودگی به دام افتاده است. بلاهت در میان تمام کاراکترهای فیلم موج میزند؛ از رئیس پلیس و تکتیرانداز گرفته تا اورلاندو و همکارانش. داستان هکری که روی یک صندلی بمب گذاری شده به استثمار گرفته شده میتوانست در یک ژانر جدی به محصولی قابل تامل تبدیل شود؛ اما پرداخت سطحی و طنز سخیف آنرا نابود کرده است.
در واقع، مدتهاست که در سینمای سایبری، شاهد اتفاق ویژهای نبودهایم. فیلمها میان متوسط و ضعیف دست و پا میزنند. متوسطها هم در واقع تکرار آثار خوب قبلی با کیفیت و روایت پایینتر هستند. خیالپردازیهای سینمایی در دهه شصت و هفتاد میلادی، رفته رفته در قرن بیست و یک، رنگ واقعیت گرفتهاند. اگر در گذشته، ابَر کامپیوترها و هوش مصنوعی فقط در سینما فرصت زیست مییافتند، امروز بخشی از واقعیت زندگی ما هستند. امروز هکهای عجیب و غریب و حیرتآور بخشی از اخبار روزمره هستند؛ عادی شدهاند. در این میان، سینما هم این تبدیل آرزو به واقعیت در حوزه سایبری را بیش از پنج دهه به طرق مختلف تکرار کرده است؛ همین مساله، علت تکراری شدن روایات در سینمای ژانر علمی-تخیلی و البته سایبری است. برای رهایی از این تکرار کسل کننده، یک انقلاب لازم است. انقلاب در سینمای سایبری!