محدودیتهای پیش روی چین، در بهرهبرداری از قدرت نرم
حدود 2 ماه پیش، مجله اکونومیست، در مقالهای بلند، روند افزایش قدرت نرم پکن را بررسی کرد و به تحلیل راهکارهای این کشور، برای بسط و گسترش نفوذ نرم خود در اقصا نقاط جهان پرداخت. براساس محاسبات دیوید شامبا (David Shambaugh)، از اساتید و پژوهشگران دانشگاه جورج واشنگتن آمریکا، چین بهطور متوسط، سالانه 10 میلیارد دلار، برای گسترش نفوذ نرم خود هزینه میکند. این سرمایهگذاریها، مواردی را چون گسترش رسانههای چینی خارجی زبان در بیرون از مرزهای این کشور، گشایش شعب مؤسسه فرهنگی کنفوسیوس در سراسر جهان، افزایش مبادلات آموزشی، بهبود کیفیت کمکهای بشردوستانه، پشتیبانی از فستیوالهای فرهنگی و تلاش برای اصلاح چهره پکن در صحنه بینالملل، بهعنوان مدافع قوانین، تجارت و جهانیسازی، شامل میشود.
نیویورک تایمز نیز اخیراً در مطلبی، با نام «یک راه، یک جاده»، به بررسی همین قدرت نرم تهاجمی پرداخته است. پکن در نظر دارد که با سرمایهگذاری یک هزار میلیارد دلاری خود، زیرساختهای ریلی و جادهای، پروژههای حوزه انرژی و سایر زیرساختهای لازم را برای تسهیل ارتباط بخشهایی از اوراسیا و آفریقا با اروپا تقویت کند.
آمارها نشان میدهند که این طرح، پس از نقشه مارشال (طرح کمکهای بلاعوض آمریکا به کشورهای زیاندیده اروپا، طی جنگ جهانی دوم)، کلانترین سرمایهگذاری مالی یک کشور، در پهنه بینالملل به شمار میرود. این طرح میتواند، روند تقویت زیرساختها، توسعه و اشتغالزایی را از لائوس تا پاکستان و اروپای شرقی، شتاب بخشد. این اقدامات، از سوی دیگر، قادر هستند که چهره چین را در این کشورها، اصلاح نموده، بیاعتمادی جهان را نسبت به این دولت از بین ببرد.
این در حالی است که برخی کارشناسان، افزایش قدرت نرم چین را در سطح جهان، حدود 10 سال قبل، پیشبینی کرده بودند. چین در آن برهه، فعالیتهای فرهنگی و ارتباطات بین دانشگاهی خود را با مؤسسات آموزشی معتبر جهان، آغاز کرده و در حوزه رسانه نیز رو به رشد بود. بسیاری از کارشناسان غربی، اقدامات یادشده را مقدمه افزایش نفوذ نرم این کشور، بدون نیاز به نیروی نظامی و ابزار اقتصادی میدانند. حتی در آن هنگام هم، چین در کارزار قدرت نرم، از توانمندی بالایی برخوردار بود. به جرئت میتوان دوری نمودن این کشور را از درگیری مستقیم با همسایگان خود، مقدمهای برای این دانست که بیش از یک دهه، به قدرت نسبتاً نوینی در آفریقا، خاورمیانه و برخی نقاط دیگر جهان، بدل شود. ایالات متحد آمریکا، در همان ایام، از پیامدهای جنگ عراق و تخریب وجهه بینالمللی خود در سطح جهان، رنج میبرد و به نظر میرسید که نیروی مردمسالاری و رؤیای آمریکایی، رو به افول است. همین امر، سبب شد که برخی مقامات چین، روش توسعه منحصربهفرد خود را جایگزینی مطمئن، برای نسخه آمریکایی رشد دموکراتیک معرفی کنند.
اکنون پس از گذشت حدود یک دهه، چهره آمریکا، بههیچوجه بهبود نیافته است. بسیاری از شخصیتهای سیاستگذار ایالات متحد نیز وضعیت دموکراسی و نفوذش را در جهان، وخیم توصیف میکنند. این در حالی است که توان، قدرت نرم و چهره سیاسی چین، نسبت به سال 2007، تغییر و رشد بسیار مثبتی کرده است. بیشک قدرت اقتصادی، فرهنگی و راهبردی چین، پیشرفت چشمگیری داشته است. بهطور حتم، تداوم انفعال فرهنگی ایالات متحد آمریکا، در سالهای آینده میتواند سبب حذف این کشور، از صحنه تأثیرگذاری نرم جهان شود. بهعبارتدیگر، چین سرگرم برنامهریزی گامبهگام و غیرمستقیم، برای جانشینی ایالات متحده و بدل شدن به هژمون کل، در معادلات نظام بینالملل است.
در سالهای اخیر، همزمان با هک کمیتهی ملی حزب دموکرات و طرح نظریههای متعدد در مورد جنگ اطلاعات و نبردهای شناختی، این حوزه از درگیریها نیز، به عنوان یکی از مصادیق قدرت نرم، مطرح شده است. بسیاری از کارشناسان، معتقدند که اعمال قوانین جدید و سختگیرانهی دولت چین، بر فضای مجازی، با همین هدف انجام میگیرد؛ به عبارت دیگر، این کشور، با توجه به افزایش روزافزون نیاز خود به تحکیم قدرت و نفوذ در داخل مرزها و افزایش توانمندی پدافندی در جنگ اطلاعات، تلاش میکند امکان موفقیت عملیات جنگ اطلاعات و شناختی را در داخل مرزهای خود تا حد ممکن، سخت و طاقتفرسا سازد.
بسیاری از صاحب نظران حوزهی نظامی، افزایش قدرت دفاعی را مقدمهی تقویت زیرساختها و توان آفندی میدانند؛ از همین روی، تلاش پکن برای بسط و گسترش نفوذ خود در حوزهی کنترل و نظارت بر روند تبادل اطلاعات، قابل توجیه است. از دیگر اهداف چین در اجرای طرح یادشده، میتواند به کنترل جنبشهای اجتماعی، جلوگیری از تغییرات نرم فرهنگی و آنالیز ابر دادهها در مقیاس کلان، اشاره کرد.
از سوی دیگر، روسیه و ایالاتمتحده نیز به صورت موازی با فعالیتهای چین، در حال افزایش توانمندیهای سایبری و اطلاعاتی خود هستند. از نگاه برخی کارشناسان حوزهی علوم سیاسی، پیشتازی در زمینهی جنگ اطلاعات و بسط قدرت نرم، کلید دستیابی قدرتها، به هژمونی کل در سطح جهان است.