آمادگی برای نسل پنجم جنگ مدرن
به گزارش واحد بین الملل سایبربان؛ جوزف نای، استاد روابط بینالملل در آمریکا در یادداشتی با بیان «پنج نسل جنگ مدرن»، هشدار داد قدرتهای بزرگ برای نسل پنجم جنگ که در حال شکلگیری است آماده باشند.
در یادداشت «جوزف نای» استاد روابط بینالملل در دانشگاه هاروارد در که در پایگاه «پراجکت سیندیکیت» آمده است: «دولتها در پاسخ به این سؤال دارند که -ارتشها باید برای چه جنگی امروز باید آماده باشند؟-» یک تاریخ بسیار ضعیفی دارند. برای مثال پس از جنگ ویتنام نیروهای مسلح آمریکا ازآنچه درباره اقدامات تقابلی با شورش یاد گرفتند، تحتفشار قرار گرفتند و تنها به روشی دردناک در عراق و افغانستان این توانایی را بار دیگر در نظر گرفتند».
نای مینویسد: «دخالتهای نظامی آمریکا در این کشورها چالش دیگر جنگ مدرن را نشان داد. همانطور که چاک هیگل وزیر دفاع کستعفی امریکا در مصاحبه اخیر خود تأکید کرد در جنگ «مسائل و امور میتواند از کنترل خارجشده و به روشهایی سرگردان و بیاراده سبب شود ارتش به استفاده تشدید شده» از نیروی نظامی روی بیاورد بیشتر ازآنچه در ابتدا مدنظر داشت. با این پیشزمینه باید گفت این ایده که نیروی نظامی توان تغییر جوامع بحرانزده خاورمیانه و هرجای دیگر را دارد، سفسطهای خطرناک است.
وی بابیان اینکه اگرچه جنگ و استفاده از نیروی نظامی احتمالاً کاهشیافته اما آنها بهطور کامل ناپدید نشده است بلکه به شکل یک نسل جدید از قوانین و تاکتیکها توسعه و تکاملیافته است.
پنج نسل جنگ مدرن
نظریهپرداز ارشد روابط بینالملل با برشمردن نسلهای جنگ مدرن مینویسد: «نسل اول جنگ مدرن شامل پیکارهایی با استفاده از قدرت نیروی انسانی تودهای و گسترده، خط و سازمان ناپلئونی(ناپلئون بناپارت) است. نسل دوم که در جنگ جهانی اول به اوج رسید شامل قدرت آتش گسترده بود».
نای تصریح میکند: «نسل سوم (آلمان در جنگ جهانی دوم) بر مانور دادن بر سر قدرت با استفاده از ارتشهایی که برای دور زدن دشمن از رسوخ و نفوذ به داخل سرزمین دشمن تأکید دارد. نسل چهارم جنگ یک مرحله دیگر رویکرد غیرمتمرکز و گریز از مرکز را توسعه میدهد که بر آسا آن دیگر هیچ جبهه قابلتعریفی وجود ندارد. بهجای آن، این جنگ روی جامعه دشمن، رسیدن به عمق خاک آن برای نابودی اراده سیاسی تمرکز میکند».
این تحلیلگر ارشد دانشگاه هاروارد همچنین مینویسد: «ممکن است حتی برخی یک نسل پنجم هم اضافه کنند که در آن فناوریهایی چون پهپادها و تاکتیکهای سایبری تهاجمی به سربازان اجازه باقی ماندن در یک قاره دورتر از اهداف غیرنظامیشان باشند».
از بین رفتن مرز بین جبهه نظامی و غیرنظامی
جوزف نای در ادامه نوشت: «هرچند طرح و تفسیر نسلی جنگ تا حدی دلبخواهی و اختیاری هستند، اما این کار نشان از یکروند مهم دارد و آن این است: تار شدن و از بین رفتن تمایز بین جبهه جنگی و منطقه غیرنظامی. تسریع در این روند جایگزین شدن جنگ بین دولتها با درگیری مسلحانهای است که شامل بازیگران غیردولتی از قبیل گروههای شورشی، شبکههای تروریستی، شبهنظامیان و سازمانهای جنایتکار».
او در ادامه، چریکهای حاضر در کلمبیا، طالبان، القاعده و شورشیبان در مناطق شرقی اوکراین را مثالهایی ازایندست معرفی میکند. به گفته نای، چنین سازمانهایی اغلب از فقدان مشروعیت و یا نبود ظرفیت و توانایی دولتها برای اداره مؤثر سرزمین تحت کنترلشان قدرت گرفته و به عملیات توأمان سیاسی و نظامی دستزده و بهتدریج کنترل جمعیتهای محلی را به دست میگیرند.
نای نوشت: «نتیجه آن چیزی است که روپرت اسمیت فرمانده پیشین نظامی انگلیس در ایرلند شمالی و بالکان -جنگ در میان مردم- خواند جنگی که بهندرت بر مبنای پیکارهای نظامی مبتنی بر ارتشهای سنتی مبتنی است».
در ادامه یادداشت میخوانیم: «این جنگهای ترکیبی با استفاده از تنوع گستردهای از سلاحها است نهفقط استفاده از قدرت آتش. با توجه به وجود دوربینها در همه تلفنهای همراه و نرمافزار ویرایش عکس در همه رایانهها و همچنین غلبه شبکههای اجتماعی، جنگ اطلاعات به بخش حساسی در جنگ مدرن تبدیلشده موضوعی که در سوریه و اوکراین بهروشنی به چشم میخورد».
استاد آمریکایی تصریح میکند: «در جنگ پیوندی و ترکیبی، نیروهای متعارف و نامتعارف، جنگجویان و غیرنظامیان، تخریب فیزیکی و دستکاری اطلاعات به نحو فزایندهای به هم مرتبط و پیوند خورده است». وی جنگ ۳۳ روزه رژیم صهیونیستی و حزبالله لبنان و ۵۰ روزه حماس و تلآویو را مثالی از این جنگ ترکیبی مینامد.
نای ادعا میکند: «در چین برنامهریزان و طراحان نظامی یک استراتژی (جنگ نامحدود) را ایجاد کردند که برای فریب دادن و خسته کردن سیستمهای آمریکا شامل ابزارهای الکترونیکی، دیپلماتیک، سایبر، اقدام تروریستی نیابتی، اقتصادی و پروپاگاندا میشود».
اذعان به از بین رفتن وجهه آمریکا در جهان اسلام
او در ادامه مدعی میشود: «گروههای تروریستی با اطلاع از اینکه قادر به شکست یک ارتش متعارف نیستند در تلاش برای استفاده از قدرت خود دولتها ضد آنها هستند. اسامه بن لادن با اقداماتش آمریکا را عصبانی و تحریک کرد و آن را به واکنش نشان دادن بیشازحد به روشهایی کرد که اعتبارش را تخریب، اتحادش با جهان اسلام را تضعیف و درنهایت ارتش آن را خسته کرد».
او همچنین به داعش هم اینچنین اشاره میکند: «داعش اکنون استراتژی مشابهی(با بنلادن) در پیش گرفته و عملیات نظامی بیرحمانه خود را با کمپین شبکه اجتماعی با استفاده از تصاویر و ویدئوهای اعدامهای وحشیانه ترکیب کرده است».
وی با تأکید بر اینکه در «این زمانه تغییرات بیسابقه، آمریکا و دیگر قدرتهای بزرگ باید آماده هر چیزی باشند»، نوشت: «تکامل بیسابقه جنگ، چالشی جدی برای طراحان مسائل دفاعی ایجاد میکند».
نظریهپرداز قدرت نرم در پایان توصیه میکند: «آمریکا باید بین ادامه حمایت از نیروهای مسلح متعارف خود که همچنان یک عامل بازدارنده مهم د آسیا و اروپا است، با سرمایهگذاری در بخش وسیعی از توانمندیهای جایگزین که درگیریهای به آن نیاز دارد، توازن ایجاد کند».